صحبت کردن در جمعهاي مختلف چه از نظر کاري و حرفهاي و چه از جنبه رشد فردي براي همه ما لازم است. تحقيقات نشان داده است افرادي که سريعتر صحبت را در جمعها شروع ميکنند و وارد گفتگو ميشوند به عنوان مدير و رهبراني قابلقبول شناخته ميشوند؛ حتي اگر بيان اشتباهي داشته باشند. مثل شرکت در جلساتي با محوريت رياضيات که ممکن است پاسخ شما دربردارنده مفاهيم اشتباهي باشد اما همين جسارت ورود به بحث همواره در مديريت گفتگو و صحبت کردن در جلسات تاثيرگذار است.
ديدگاه شما نسبت به چنين افرادي چگونه است؟ در يک برآورد اجتماعي مشخص شده که افراد پيشتاز در صحبت کردن در جلسات معمولا از هوش عمومي و انضباط بيشتري برخوردار هستند. شما هم احتمالا با مشاهده اين افراد شايد در وهله اول احساس خوبي نداشتهايد اما اکنون باور داريد که چنين افرادي معمولا ايدههايي ارائه ميدهند که بهتر و بيشتر اجرايي شدهاند و بيشتر مورد توجه و مقبوليت قرار گرفتند.
با اين اوصاف اکنون ديگر ميدانيد که صحبت کردن در جلسات و مديريت بحث در گفتگوها مهارتي ارزشمند است که به ايدههاي شما ارزش ميبخشد، به شما اعتبار ميدهد و باعث پيشرفت در کار ميشود. با ما همراه باشيد تا برخي از نکات را طي راهنماي امروز براي مديريت گفتگو و صحبت کردن در جلسات مرور کنيم.
همين جلسات و گفتگوهاي کوچک و حتي خودماني، مقدمه ورود افراد به فعاليت حرفهاي و سخنراني هستند. اگر تا کنون موفق نشدهايد همين فرصتهاي کوچکي که در قالب دوستان و خانواده پيش ميآيند به چنگ خود درآوريد پس از همين حالا شروع کنيد!
افراد برونگرا شايد در نگاه اول ورود و عکسالعمل بهتري در طول سخنراني و گفتگوها داشته باشند؛ اما افراد درونگرا نيز ميتوانند مشارکت فعال و موثري در گفتگوها داشته باشند. در ادامه ميخوانيد که چه اشتباهاتي شما را به عنوان فردي درونگرا از مسير درست گفتگو منحرف ميکند و چه فاکتورهايي به عملکرد شما ارزش بيشتري خواهند داد.
خيلي از افراد به خصوص درونگرايان با اين ابهام رو به رو هستند که چه چيزي باعث محدوديت و متوقف ساختن آنها در طول سخنراني ميشود. برخي از اين تفکرات محدودکننده که شما را متوقف ميسازند عبارتند از:
اين ديدگاه را کاملا نميتوانيم نقد کنيم؛ چرا که معمولا يک گفتگو به پيشنهادات و ايدههاي ما نيازمند است. اما خيلي از اوقات درگير دوراهي براي بيان ايدههايمان ميشويم. مثلا اگر نميدانيد ايدهاي که داريد آن قدر پخته و استاندارد است که گفتن آن فايدهاي داشته باشيد توصيه ميکنيم خيلي سريع لب به سخن بگشاييد و هر آن چه که فکر ميکنيد ممکن است عملي باشد را بر زبان آوريد!
براي خواندن ادامه مطلب فن بيان کليک کنيد
مقالات دانشگاه زندگي را اينجا بخوانيد
همه ما نفس مي کشيم، حرف مي زنيم و به اين شيوه منظور خود را به بقيه مي رسانيم. هر لحظه، هر ثانيه؛ و اين امري طبيعي است. اما اگر از خوانندگان صاحب سبک درباره رمز موفقيتشان بپرسيم قطعا از هر ده تا، نه خواننده مي گويد: تست و سپس گرم کردن صدا! از اين پاسخ اين چنين برداشت مي شود که تست صدا و تکنيک هاي صداآزمايي قبل از سخن گفتن در جمع در توليد صداي رسا، واضح و نمود اصل جنس صدا بسيار موثر است. شما اين طور حس نمي کنيد؟!
صدا دقيقا مثل ماهيچه هاي بدن که براي قوي شدن به تمرين مکرر ورزشکار نياز دارند، بايد تقويت شود. صدايي که از قبل مورد بررسي قرار نگرفته باشد و توسط خواننده ي گوينده گرم نشده باشد همچون عضله ضعيفي مي باشد که قرار است در يک مسابقه بزرگ براي سبقت گرفتن از رقبا، وزنه سنگيني را حمل کند. فکر مي کنيد نتيجه اين مسابقه بدون آمادگي از قبل چه خواهد بود؟
اين حالت براي همه ما پيش آماده است که از يک جايي به بعد، وسط حرف زدن، احساس مي کنيم کم آورده ايم. مدام بايد آب بخوريم؛ ترجيحا آب گرم! سدي ما بين تارهاي صوتي ما قرار گرفته است که از ارتعاش درست آن ها جلوگيري مي کند. انگار جنس صدا تغيير مي کند و گوش خراش مي شود. براي سخنران چنين حالتي برابر است با خود نااميدي! انگار در آن لحظه دنيا به آخر رسيده است. سخنران دائما به ابزار اصلي خود يعني صدايش نياز دارد.
از اسارت تا رهايي و پرتاب صدا در فن بيان و سخنراني، حتي زماني که در چنين شرايطي گرفتار شده ايد راه زيادي نيست. اين مطلب به شما کمک مي کند کليد طلايي باز کردن قفل صدايتان را هنگام سخن گفتن، با گرم کردن صدا پيدا کنيد.
با 7 شاخصه اصلي صدا خود آشنا هستيد؟ مي دانيد اصلا زماني که جنس صدايتان آن طور که مي خواهيد نيست چه اتفاقي مي افتد و اصلا بايد نقص را در چه بخشي جستجو کرد و به اصلاح آن پرداخت؟
دستگاه توليد صدا يا صوت شما شامل حفرات، بافت ها، مايعات خاص، اعصاب و زير مجموعه هاي ديگر تشکيل شده است. همين بخش ها با همکاري يکديگر قادر هستند 325 پيچ صدا را توليد کنند و اين باور نکردني است! از آن جايي که براي توليد يک کلمه در دستگاه تکلم ما، يک سوم بدن درگير مي شود پس طبيعي است که هيجان، استرس و حالات روحي مختلف ما روي صدايي که داريم اثر بگذارد. مثلا کافي است چند لحظه قبل از قرار گرفتن روي صحنه يک خبر ناراحت کننده بشنويم تا به کلي کيفيت صدايمان عوض شود.
دقيقا مثل نيرو عضلات ما که در برخي از افراد نسبت به افراد ديگر بيشتر است و به اصطلاح زورمندتر هستند، تارهاي صوتي و به تبعيت از آن قدرت توليد صدا در ما متفاوت خواهد بود. اين قدرت حتي با به کارگيري ترفندهاي بم و کلفت تر کردن صدا بيشتر نيز مي شود.
حتي اگر سخنران حرفه اي باشيد باز هم به گرم کردن صدا براي فن بيان بهتر نياز داريد. اين فنون را تمام سخنرانان به کار مي برند. شما هم اگر تا کنون قبل از سخنراني گرم کردن و تست صدا را انجام نمي داديد همين حالا دست به کار شويد!
تمرين هاي زير حداقل يک پيش از سخنراني زمان مي برد. توصيه مي کنيم يک ساعت پيش از شروع سخنراني يا گفتگو، در مکان حضور داشته و اين تمرينات را به آرامي و با حوصله انجام دهيد:
حداقل ده بار دم و به دنبال آن بازدهم عميقي داشته باشيد. تنفس صحيح بايد با صداي ممتد “هييييييس” همراه باشد. هنگام نفس کشيدن احساس ضعف مي کنيد؟ سريع با يک ماده مغذي شيرين اين حس را برطرف کنيد.
کلمات پرکننده را قبلا در بحث اِ گفتن و تکه کلام در سخنراني بررسي کرده ايم. يکي از ترفندهاي مفيد براي گرم کردن صدا و باز کردن قفل تارهاي صوتي شما، تست “امممم” يا “اهممممم” را براي 5 بار تکرار کنيد. هر نوع آوايي که احساس مي کنيد باعث گرم شدن صدايتان مي شود را به کار ببريد و اين کار را حتما چند بار تکرار کنيد.
با اين کار يک صداي تميز و پرجنب و جوش خواهيد داشت. ضمنا تارهاي صوتي با حداکثر رزونانس به ارتعاش در مي آيند و مطمئن هستيد چيزي از توانايي صوتي شما از گوش شنونده پنهان نمانده است.
از کلمات پرکننده مثل “امممم” يا ” اومممم” استفاده کنيد؛ با اين تفاوت که بايد اين بار براي گرم تر شدن صدا، اين آواها را بالا و پايين زمزمه کنيد. طوري که خودتان صعود صدا و سپس نزول آن را به ميانه و به پايين ترين بخش، احساس کنيد.
کمي ولوم يا درجه بلندي صدايتان را بالا ببريد و مثلا بگوييد: مممممممن يک سخنران هستم! اين جمله را ده بار تکرار کنيد و به تُن صدا خود همزمان توجه کنيد. اين تمرين همزمان انعطاف پذيري و هماهنگي تارهاي صوتي را به دنبال دارد.
براي خواندن ادامه مطلب فن بيان در سخنراني را کليک کنيد
مقالات ما را در www.daneshgahezendegi.com دنبال کنيد
تا به حال شده حتي در جايگاه يک سخنران براي دقايقي به دليل آشفتگي و اضطرابي که داريد از توجه به زبان بدن خود غافل شده باشيد؟ شايد هم از آن دسته افرادي باشيد که با اين آموزش بزرگ شدهاند که حتي اگر از زبان بدن خود غافل شديد با حرکات مداوم دست و چرخاندن آن روي زمين و هوا سعي کنيد زبان بدن خستهکننده خود را ترميم کنيد. هر ترفندي که به کار ببريد اگر فکر ميکنيد بدن شما حرف زيادي براي گفتن ندارد و نميتوانيد با اين وضعيت سخنراني کاملي داشته باشيد بهتر است از همين الان فکري به حال اصلاح و ترميم زبان بدن خستهکننده خود داشته باشيد؛ واگرنه به مرور زمان خودتان و حرفهايتان نيز براي مخاطب بيارزش و خستهکننده ميشوند.
کليد ترميم و اصلاح اين موضوع يک چيز است؛ اين که هر زمان به اين مشکل پي برديد به فکر احيا و بازگرداندن لحظههايي باشيد که احساس کرديد اجراي خوبي نداشتهايد. وقتي درچنين موقعيتي قرار بگيريد و از گامهاي زير نيز به ترتيب استفاده کنيد قطعا ميتوانيد بدن سرزندهتر و موثرتري در ارتباطات داشته باشيد.
تک تک حرکات بدن ما مسئول انتقال پيام هستند؛ اما اين واقعيت تلخ وجود دارد که مديريت و حذف حرکات بيهوده و گمراهکننده و جايگزين کردن حرکات هوشمدانه و منطقي براي سخنرانان غيرممکن است؛ خصوصا که همه اين احساسات کاملا ناخودآگاه بروز ميکنند. پيش از اين راههاي زيادي براي مديريت زبان بدن در سخنراني ارائه کردهايم. اول از همه اين که شما در هر موقعيت و هر شرايطي مم به استفاده از زبان بدن نيستيد. چرا که زبان بدن ابزاري کمکي براي تشريح کلماتي است که بر زبان ميآوريم. آيا هر کلمهاي نياز به تفسير و تشريح دارد؟! با توجه به اين که بسياري از کلمات در صورتي که در جايگاه واقعي خود به کار برده شوند معنا و مفهوم را به مخاطب ميرسانند پس بهتر است در استفاده از زبان بدن کاملا گزينشي عمل کنيم.
در مرحله بعد به خوبي ميدانيد که هر چند قرار نيست هر کلمهاي با زبان بدن پشتيباني شود اما اهميت ارتباط چشمي و زبان بدن بر کسي پوشيده نيست؛ اگر کسي که بتواند به خوبي آن را مديريت کند و کم و کاستيهاي آن را اداره نمايد پيروز ميدان سخنراني خواهد بود.
فاصله، بزرگي سالن، زاويه ديد مخاطبان، ميدان ديد و جهت چرخشهاي معمول بدن شما از جمله فاکتورهاي تاثيرگذاري هستند که ميتوانند زبان بدن خستهکننده را خستهتر کنند و يا آن را نجات دهند!
دستهاي خالي يک جا خيلي به درد ميخورد؛ در سخنراني! هر چه که در دستتان قرار دارد و يا فکر ميکنيد ممکن است در طول سخنراني بدان نياز پيدا کنيد را روي ميز قرار دهيد. حتي يک ماژيک ساده!
سخنران گاهي خود را به نوت و نوشتههايي که روي کاغذ دارد وابسته ميبيند و از اين رو به دليل مراقبت از نوشتهها نميتواند تسلط کافي روي زبان بدن خود داشته باشد. گاهي حتي خودکار دستتان شما را ناخودآگاه از اعمال حرکات بدن دور نگه ميدارد و تنها زماني به اين موضوع پي ميبريد که مخاطبانتان به شما تذکر بدهند و يا فيلم اجراي خود را ببينيد!
شايد بارها اين نکات را شنيده باشيد که مثلا در حين سخنراني، بايد کاملا صاف ايستاده و از خم شدن پرهيز نماييد. يا اين که به طور مستقيم رو به مخاطبين باشيد و هرگز نسبت به مخاطبين با زاويه نايستيد و البته اگر به دنبال دريافت بازخورد از مخاطبين هستيد، مي توانيد اندکي بدن خود را خم نموده و مخاطبين را به مشارکت ترغيب نماييد.
اين نکات همه و همه زماني به درد ميخورند که دستان شما رها و آزاد باشند؛ نه اين که داخل جيبتان باشند، دو دست به هم قفل شده باشند و يا در حالي که ايستادهايد به نقطهاي از تريبون گره خورده باشند! شايد در اين لحظه بپرسيد پس بهترين حالت قرار گرفتن دستها چيست و براي اصلاح و ترميم زبان بدن خستهکننده بايد با دستان خود چه کنيم!؟
ابتداي سخنراني بگذاريد دستهايتان به موازات بدنتان راحت و آزاد قرار بگيرند. شايد در اين لحظه احساس خوبي نداشته باشيد و حتي تصور کنيد اين ژست ايستادن بيشتر شبيه به يک گوريل باشد تا يک انسان! اما مطمئن باشيد که اکثر سخنرانان دنيا گوريل نبودهاند!
به ياد داشته باشيد آن حالتي از قرار گرفتن دستان غيرعادي است که هر دست به يک طرف حرکت کند و هيچ نظمي در مديريت قرار گرفتن آن وجود نداشته باشد.
يکي از مشکلات بزرگ در طول سخنراني آن است که سخنران تصور ميکند نگاهي جمعي بايد داشته باشد و از نگاههاي فرد به فرد پرهيز کند. در حالي که يکي از درمانهاي مناسب براي ترميم زبان بدن خستهکننده همين نگاههاي انفرادي است که کمک ميکند از يک گفتگوي دونفره، به گفتگويي وسيعتر برسيد.
اين ديدگاه بسيار کمککننده است؛ چون در يک گفتگوي دو نفره همه چيز بيشتر تحت کنترل است تا يک گفتگوي دلهرهآور گستردهتر. ميدانيد که هرچه ميزان مخاطبين بيشتر باشد، حرکات دست هاي شما نيز بايد بيشتر شود. اگر شما در يک جمع 500 نفري سخنراني مي کنيد نمي توانيد از چهره خود براي انتقال مطالب و ارتباط با مخاطبين استفاده کنيد، زيرا چهره شما توسط همه افراد قابل مشاهده نمي باشد. بنابراين شما بايد نکات کليدي را به روش ديگري نظير استفاده از حرکات دست انتقال دهيد. در جمعهاي کوچکتر نيز خلاف شرايط فوق صادق مي باشد زيرا شما ميتوانيد با کوچکترين بدن نيز موضوع را براي افراد روشن تر سازيد
مقالات آموزش فن بيان را اينجا بخوانيد
براي خواندن همه مطالب دانشگاه زندگي کليک کنيد
فن بيان در سخنراني به معنا و مفهوم مجموعه اي از مهارت هاي کلامي و قواعد و تکنيک هايي است که در هنگام صحبت کردن از آنها استفاده مي کنيم تا بتوانيم بيان عالي و گيرايي داشته باشيم که مخاطب خود را جذب کنيم. برخي از اين تکنيک ها شامل: استفاده از کلمات معنادار و پرکاربرد، تأکيدها، تغيير تن صدا در هنگام ادا کردن جملات و کلمات و عدم يکنواختي آن، متناسب بودن سرعت در صحبت کردن، سکوت ها و درنگ ها و همچنين داشتن صدايي رسا و خوب براي ادا کردن آنها.
به دو دليل توانايي و مهارت فن بيان در سخنراني در ما پايين مي آيد:
انسان هايي که از کودکي در خانواده هايي متولد و بزرگ شده اند که در آن خانواده بيان احساسات بين اعضاي آن رد و بدل نمي شده و افراد آن خانواده به سختي و با ندانستن مهارت ارتباط موثر با يکديگر ارتباط برقرار مي کردند، اين کودکان در بزرگسالي نيز مشکلات بين فردي خواهند داشت. آنها طريقه ي ابراز احساسات را نديده اند، ياد نگرفته اند و بلد نيستند و به شدت احساساتشان را کنترل و سرکوب مي کنند. براي رفع اين مشکل بايد فرد مهارت ابراز و بازگويي احساسات دروني اش را در حد معمول و در حد نيازش بياموزد.
بيان احساسات به جنسيت ارتباطي ندارد، بلکه چه زن، چه مرد، در صورت بروز احساساتشان نشان مي دهند که از سلامت رواني برخوردار هستند و احساساتشان را سرکوب نمي کنند.
همه ي افراد به دور خود حصاري به نام حريم شخصي ساخته اند. ضخامت اين ديوار در انسان هاي مختلف متفاوت است. در بعضي از افراد اين ديوار بسيار نازک و در بعضي ضخيم است. افرادي که ديوار حريم شخصي شان نازک است، راز هاي زيادي از زندگي شخصي خودشان را براي بقيه بازگو مي کنند. اين افراد به راحتي و بدون هيچ مشکلي احساساتشان را ابراز مي کنند و هيچگونه محدوديتي براي کنترل آنها در درونشان ندارند.
اما افرادي که ديوار حريم شخصي شان ضخيم است در برقراري ارتباط با ديگر افراد و ابراز احساسات شان با مشکل روبرو مي شوند. پس آموختن هنر فن بيان براي اين افراد کاملا ضروري است.
کسي که عزمش را جزم کرده که بيان خويش را اصلاح کند در درجه اول بايد از صميم قلب بخواهد و همت کند و از آن گذشته به اين مهارت عشق و علاقه ي وافر داشته باشد.ديگر اينکه احساس نياز نمايد و با تمام وجود خواهان ترک عادات مزمن و ناپسند گذشته باشد.در پايان در راهي قدم مي گذارد صرف وقت نمايد و با ديد باز و شناخت کامل پا به عرصه بگذارد
اطمينان داشته باشيد کسي که بهبود فن بيان در دستور کارش قرار گيرد و همواره در اين انديشه باشد مطمئنا به هدفش مي رسد پيش از هر چيز مراحل طرح شده راه گشاي اين تحول است.
تفکر مثبت حاصل نگرش به زيبايي ها است اينکه فردي را ملاحظه مي کنيم که پس از تمرين ئ ممارست و توجه و تفکر با ابزار پشتکار در بهبود بيان خويش فعاليت هاي موثر و تحسين برانگيزي دارد بايد باور داشته باشيم که در هر سن و سال و مرتبه اجتماعي که هستيم فراگيري فن بيان به نحو احسن امکان پذير مي باشد اولين گام اين است که به منفي بافي ديگران بي اعتنا باشيم و به کار خود برسيم.
فردي که عمري به يک روش سخن گفتن عادت کرده برايس تغيير آن بايد مجدانه همت نمايد هنگامي که بتوانيم انرژي و احساس را يک جا درهم ادغام کنيم گام بزرگي جهت بهبود بيان برداشته ايم.در وب سايت دانشگاه زندگي روش هاي مناسب بهينه سازي در فن بيان را معرفي مي کنيم
نظم نخستين اصل موفقيت است در واقع يکي از ابزارهاي کارامد و تعيين کننده در هر فعاليتي نظم و ترتيب و عملکرد مرحله به مرحله مطابق اصول منطقي و تدوين شده و توان شخصي مي باشد. به عنوان نمونه تمرينات بالا بردن بازه تنفس و صداسازي،مانند هر ورزش ديگري بايد بر مبناي حرکات علمي و مفيد تاييد شده اجرا گردد.کليه مشاهير جهان داراي عادت پسنديده ي نظم فکري بودند و ذهن خود را به دقت برنامه ريزي مي کردند.
همان گونه که يک نقاش آنچه را که تصور مي کند بايد بتواند به راحتي ترسيم کند و مشابه آن نويسنده بر روي کاغذ بياورد و موسيقيدان در آهنگ يا سمفوني و يک سخنران نيز بايد انچه را که در نظر دارد بتواند به راحتي به زبان آورد. پيش نياز اين کار پشتکار و ممارست است که ضمن آن فرد به تدريج پي مي برد مهارت هاي مفيد ديگري نيز کسب نموده است.
در کلاس هاي نويسندگي به هنرجويان توصيه مي شود پيش از نوشتن هر مطلبي ابتدا بايد بتوانند آن را به خوبي بيان کنند.بنابراين نتيجه مي گيريم فردي که فن بيان قوي دارد براي نويسنده شدن يک گام جلوتر است.
10.سخنراني خود را با يک نتيجه گيري و پايان احساسي تمام کنيم.
مقالات فن بيان را در ادامه بخوانيد
با وجود هر پيشرفتي که در ساخت و طراحي سلاح هاي مختلف سرد و گرم حاصل مي شود باز هم امکان ندارد هيچ سلاحي به قدرت و ثبات سلاح اعتماد برسد. موافق هستيد که اعتماد به ديگران و اطمينان دوطرفه بهتر از هر ضامن، چک و سفته اي مي تواند درستي و صحت حرف ديگران يا وعده هايشان را تضمين کند؟ خودتان کلاهتان را قاضي کنيد و ببينيد اگر در يک ارتباط قرار داشته باشيد ترجيح مي دهيد اعتماد بين شما و ديگران قرار داشته باشد يا اين که با شک و شبهه و بي اعتمادي به ارتباطتان ادامه دهيد؟ به دليل اهميت بالا اعتماد است که مردم پيوسته به دنبال راه هاي مختلفي براي جلب اعتماد ديگران هستند.
براي اهتمام اکثر ما انسان ها جهت جلب اعتماد ديگران دلايل مختلفي وجود دارد. تاثيرگذاري و نفوذ در ديدگاه و نظرات ديگران به واسطه اصلي به نام اعتماد شکل مي گيرد. انتقال اطلاعات حياتي به لطف اعتماد ساده تر صورت مي پذيرد و گستره کسب وکار به اين ترتيب بيش تر و بيش تر خواهد شد. هر يک از دلايل گفته شده که هدف شما براي جلب اعتماد ديگران باشد فرقي ندارد؛ به هر حال اين فن بيان مي باشد که قادر است با سلطه خود روي روح و روان افراد مسير ايجاد اعتماد بين طرفين را کوتاه و کوتاه تر کند.
اعتماد در روابط روزمره ما بيش از هر چيز ديگري نقش آفريني مي کند و همين موضوع باعث شد تا توجه ما به سمت سريع ترين راه هاي جلب اعتماد ديگران به بهره گيري از فن بيان معطوف شود.
روان شناسان معتقدند که يک فرمول علمي براي جلب اعتماد ديگران وجود دارد و آن برقراري تعادل بين حرارت و شور يک رابطه و شايستگي افراد مي باشد. نوعي ارتباط که طي آن شما به شدت دقيق و عملياتي به نظر مي رسيد اما گرمي ارتباطتان باعث نزديکي هر چه بيش تر مي شود. مثال ساده آن مي تواند مراجعات حضوري ما به دفتر افرادي باشد ک سطح تحصيلات يا موقعيت شغلي بالايي دارند و مثلا ديدن مدرک تحصيلي قاب شده آن ها يا سوابق کاريشان روي ديوار ممکن است سدي براي برقراري ارتباط ما با آن ها شود. اما همين که بحث با يک جوک ساده يا يک شوخي کوتاه آغاز شود اولين پايه هاي اعتماد را بنا نهاده ايم!
چه طور مي شود که انسان ها به يکديگر اعتماد مي کنند؟ مگر غير از اين است که خوش قولي و پايبندي به حرف ها باعث جلب اعتماد ديگران مي شود و ما را خوش نام مي کند؟ پس براي اين که اعتماد ديگران را جلب کنيد اصل اول باورپذير بودن و پايبندي به وعده ها است.
کلماتي که بر زبان شما جاري مي شوند بايد باورپذير باشند. براي اين که باورپذيري شکل بگيرد بايد واقع گرا بود. مثلا اگر برداشت واقعي محصول 100 کيلوگرم است براي جلب اعتماد اوليه و شروع کار اين 100 کيلو نبايد تبديل به 200 کيلو شود.
انصافا اخلاق مداري و پايبندي به ادب معجزه بزرگي در روابط است. اخلاق مداري ما ناخودآگاه ديگران را وادار به احترام متقابل مي کند و در عين حال براي خود ما احترام به دنبال مي آورد. صداقت در حرف و عمل هم همان طور که گفته شد باعث باورپذير شدن سخنان ما مي شود.
صادق باشيد خصوصا در روابط خصوصي زندگيتان. وقتي همسر شما دائما نيازها، ديدگاه ها و خواسته هاي خود را از شما پنهان مي کند اين احساس نگراني و ناراحتي مانع از ادامه ارتباط مي شود. مهم تر از صداقتي که بايد در حرف هاي شما وجود داشته باشد تکيه گاه بودن شما است. سعي کنيد طوري واکنش نشان دهيد که حتي در برابر ساده ترين و پيش پاافتاده ترين مسائل هم ديگران براي در ميان گذاشتن حرف هايشان شما را انتخاب کنند!
احتمالا شما هم ديده ايد کساني را که هنگام ناراحتي واقعا گريه مي کنند و غم خود را با بقيه تقسيم مي نمايند و زمان خوشحالي آن قدر خود را مشعوف و شاد نشان مي دهند که ديگران را هم خوشحال مي کنند. اين افراد که بدون هيچ قيد و بندي عواطف و احساساتشان را با بقيه به اشتراک مي گذارند انسان هاي تاثيرگذار و قابل اعتمادي هستند که براي هر عمل خود به دنبال سياست نيستند. آن ها ظاهر و باطن يکساني دارند و به واسطه همين روحيه جلب اعتماد ديگران برايشان ساده است.
براي جلب اعتماد ديگران به بدگويي از ديگران مشغول نشويد! بر خلاف تصور خيلي ها که براي بازارگرمي و کشاندن ديگران به سمت خود به دنبال خراب کردن بقيه هستند ديگران با ديدن روحيه خبرچين، بدگو و بدخواه شما دفع مي شوند!
اين بدگويي و غيبت کردن درباره بقيه باعث مي شود مخاطب شما فکر کند اگر زماني شراکت يا ارتباط نزديک او با شما به هم بخورد درباره او هم همين واکنش را نشان دهيد و به بدگويي بپردازيد!
اين رويکرد در صحبت ها و مذاکرات کاري بسيار مهم است. رويکرد برد- برد فن بيان افراد برنده براي ترغيب ديگران به شروع همکاري با آن ها است. به اين شکل که مدام سودي که از معامله به طرف مقابل مي رسد يادآوري شود
جواب هاي تو در تو دادن و به بيراهه کشيدن بحث يا همان طفره رفتن از جواب دادن شروع سرد شدن مخاطب شما است. اگر بابت به دست کردن حلقه ازدواج طفره مي رويد مطمئن باشيد که تيشه به ريشه ارتباط خود زده ايد. اگر از شفاف کردن مشکلات کار و علل بدقولي هاي خود طفره مي رويد شک نکنيد که تمام تلاش هاي خود را براي جلب اعتماد ديگران بر باد داده ايد!
قول هاي کوچک و وعده هاي ساده و شايد بچگانه راه خوبي براي جلب اعتماد ديگران هستند. به همسر خود وعده تماشا فيلم مورد علاقه اش را در تعطيلات آخر هفته داده ايد اما فکر مي کنيد احتمالا فشار کاري اين قرار را بر هم مي زند؟ اگر به فکر پايه هاي اعتماد به وجود آمده بين خود و همسرتان هستيد حتي با يک برنامه مختصرتر به قول خود وفا کنيد.
يکي از راه هاي جلب اعتماد و نفوذ در افراد درونگرا با فن بيان اقرار به اشتباهات است. افراد درونگرا کم تر واکنش هاي خود را آشکار مي کنند و اگر اشتباه شما را بدانند ممکن است آن را مخفي کنند. شايد به اين روش يعني پذيرش اشتباهات و اعتراف به آن ها بتوان اعتماد افرادي را جلب کرد که به علت روحيه خاص و درونگرايي خود کم تر به بقيه اعتماد مي کنند.
در ارتباطات حرفه اي که بيش تر مسئله سود و زيان، ارتقا شغلي يا موفقيت در کسب وکار مطرح است مي توان با رويکردي متفاوت به روابط اعتماد بقيه را جلب کرد. مثلا در صورت بروز رخداد ناگوار همدردي خود با بقيه ابراز نماييد و سعي کنيد از حالات خشک و رسمي خارج شويد. به اين ترتيب مي توان دايره رابطه خود را گسترش داد، به جلب توجه ديگران پرداخت و در جايگاه نزديک تري نسبت به آن ها قرار گرفت.
آموزش فن بيان را اينجا بخوانيد
تصميم گرفتن بر اساس ارزشهاي شخصي، شما را به فردي سالم، شاد و سازنده تبديل خواهد کرد.
تصميمگيري درست نبايد سخت باشد.
تغيير شغل، خريد يا فروش خانه، ازدواج کردن يا طلاق گرفتن.
بدون شک اينها، تصميمات بزرگ زندگي هستند که به فکر، برنامه و تلاش نياز دارند. بنابراين، اطلاعاتي به دست ميآوريد، فکر ميکنيد، نصيحتها را ميشنويد و گزينههاي مختلفي را درنظر ميگيريد به اميد اينکه تصميم گيري درست را انجام دهيد.
بسياري از مردم، براي تصميم گرفتن به ماهها و يا حتي سالها زمان نياز دارند. ايجاد تغييرات ضروري ترسناک به نظر ميرسد و اين ترس از اتفاقات ناشناخته، ممکن است شما را متوقف سازد.
بنابراين، انتخاب ميکنيد که تصميم نگيريد.
و شما بدبخت به نظر ميرسيد.
شما به دنبال ديگر راهها براي شرايط موجود ميگرديد و هيچ چيز به درستي کار نميکند.
حقيقت اين است که شما نميتوانيد تصميماتي را بگيريد که با ارزشهاي شخصيتان سازگاري ندارند.
ارزش کلمهاي است که بسياري به آن بيتوجهي ميکنند، اما ارزشها هنوز مهمترين عامل انگيزهي ناخودآگاه محسوب ميشوند و وقتي به آنها بيتوجهي شود، زندگي را ويران ميکند. وقتي ارزشهاي شما مهم محسوب نميشوند، شما عصباني و بياحساس ميشويد و يا حتي احساس نااميدي ميکنيد. شما با خود و اطرافيانتان، احساس ناراحتي ميکنيد و به آنها بياعتماد ميشويد، و زندگي سخت به نظر ميرسد.
از خودتان اين سوال را بپرسيد: “چه چيزي براي من مهم است (نسبت به شرايطي که با آن روبهرو هستم)؟” اگر ميخواهيد هم? ارزشهاي خود را بدانيد، از خودتان بپرسيد: “چه چيزي براي من راجع به زندگي مهم است؟” اين کار، انگيزههايي را مانند آزادي، خانواده، ثروت، صميميت، کيفيت، دستاورد، خلاقيت و معنويت براي شما آشکار مي سازد. صدها چيز ارزشمند و مهم براي شما وجود دارند. راه درست يا غلطي براي مشخص کردن ارزشهاي شما وجود ندارد. تمام اين راهها، خود شما هستيد و حس شما اشتباه نميکند.
توجه کنيد: درستي، يک ارزش محسوب نميشود. درستي چگونگي اجراي ارزشهاي شما است. اگر شما بسيار صادق باشيد و يک کيف پول روي زمين پيدا کنيد، کاري که شما انجام ميدهيد ميتواند درست يا نادرست باشد. اگر کيف پول را دستنخورده برگردانيد، کار درستي انجام دادهايد و اين کار با صداقتي که داريد همخواني دارد، و بدون توجه به شرايط خود، از کاري که انجام دادهايد احساس خوبي خواهيد داشت. اگر کيف پول را برنگردانيد و يا پول را برداريد و اين کار با ارزشهاي شما همخواني نداشته باشد، احساس خواهيد کرد کار اشتباهي کردهايد. ديگر افراد که کيف پول را برميدارند و صداقتي ندارند، احساس بدي پيدا نخواهند کرد.
شما با ارزشهاي خود زندگي ميکنيد، حتي اگر درباره آنها چيزي ندانيد. به گذشته خود فکر کنيد، به زماني که طبق ارزشهاي خود زندگي نميکرديد، حال نحو? زندگي خود را با معيارها و ارزشهاي خود بسنجيد. آيا نحو? زندگي شما، طبق ارزشهايتان بوده است؟
احتمالا بسياري از اقدامات شما در راستاي ارزشهايتان بوده است. مثلا غالبا فردي باصداقت بودهايد. اگرچه ممکن است پذيرفتن اين که سه ارزش اصلي شما چه هستند سخت باشد، ولي با پذيرفتن آنها، درک خويشتن و انگيزهها براي باقي زندگي راحتتر خواهد بود.
به ياد داشته باشيد، درست يا غلطي براي ارزشها و انگيزههاي شما وجود ندارد. آنها بخشي از خود شما هستند.
هر يک از ارزش هاي خود را درنظر بگيريد و از خودتان بپرسيد “آيا (تصميمي که ميخواهيد بگيريد يا موقعيتي که درآن قرار داريد) با ارزش شما همخواني دارد؟ و قاطعانه با بله يا خير به اين پرسشها پاسخ دهيد. نبايد در جواب هايي که ميدهيد ترديد داشته باشيد. با خودتان صادق باشيد.
وقتي که اين کار را انجام دهيد، راحتتر تصميم خواهيد گرفت. اگر جواب هاي شما همه بله يا خير بود، تصميم شما واضح خواهد بود. اگر به صورت ترکيبي از بله يا خير پاسخ داده بوديد، در جوابهاي خود بازنگري کنيد و با توجه به اولويتهاي خود به تصميم درست برسيد. براي مثال، اگر جواب شما با توجه به ارزش اولتان بله و با توجه به ديگر ارزشها نه بود، اين امکان وجود دارد که خود را با شرايط وفق دهيد. اگر پاسختان با درنظر گرفتن ارزش اول نه بود، بايد تغييراتي را ايجاد کنيد زيرا ممکن است سلامتي و شادي شما به خطر بيافتد.
براي درک بهتر اين موضوع، کارگران يک شرکت را در نظر بگيريد که «آزادي» ارزش اول آنها است. اگر روزي برنامهاي به کارگران داده شود تا مطابق با آن کار کنند و آزادي کامل، از آنها گرفته شود، آيا کارگران از زندگي و کار خود راضي خواهند بود؟ مسلما نه، زيرا اين شرايط با ارزش اول آنها مطابقت ندارد.
سايت مسير زندگي را دنبال کنيد
www.daneshgahezendegi.com را کليک کنيد
در اين مقاله نگاهي به چند راه براي بهبود روابط خواهيم داشت. برخي روابط پيچيده هستند اما اين مطلب را به طور کلي ميتوان براي هر نوع رابطهاي مفيد دانست، پس در ادامه همراه ما باشيد.
دليل نوشته شدن اين مقاله و ضروري بودن مطالعه آن؛ افزايش نرخ شکست رابطه و جدايي است. چرا بيشتر روابط در دنياي امروز، به جايي نميرسند؟ پاسخ به اين سوال ساده نيست زيرا بايد روابط را در سطح فردي بررسي کرد اما ميتوان مواردي را مطرح کرد که در همه روابط مشکلزا هستند از جمله: ميزان اعتماد، ارتباط، وفاداري، خودخواهي و به طور کلي فاقد هدف بودن رابطه.
در برخي موارد، دو نفر با هم سازگار نيستند. فرقي نميکند چه اتفاقي در زندگي بيفتد، آنها در وضعيتي هستند که همواره با يکديگر مخالفت ميکنند. اين موضوع خيلي رايج نيست. تقريباً همه زوجها در مواقعي اختلاف عقيده دارند اما اگر دو فرد کاملاً ناسازگار باشند، رابطه احتمالاً فراتر از ملاقاتهاي اوليه نميرود.
ميتوان گفت که بدون توجه به شرايط، بيشتر موضوعات قابل حل هستند. پس اگر با هر يک از مشکلاتي که بالاتر ذکر کرديم مواجه هستيد، مايوس نشويد. به اين دليل که روابط در اکثر مواقع قابل ترميم هستند اما شرط آن، مشتاق بودن هر دو نفر براي ادامه رابطه است. اگر هر يک از طرفين، مشتاق به ادامه دادن نباشد، تلاش کافي براي حل مسائل وجود نخواهد داشت.
به اين دليل که رابطه متشکل از دو نفر است، همواره بايد دو نفر آن را پيش ببرند و تلاش يک نفر به تنهايي کافي نيست.
در ادامه راههايي براي بهبود روابط را بيان ميکنيم که حتماً جواب ميدهد فقط کافي است تلاش هر دو نفر براي ادامه مسير وجود داشته باشد.
راههاي زيادي براي بهبود روابط وجود دارد اما در اين مقاله به سه موضوع اصلي اشاره ميکنيم:
وفاداري را به عنوان اولين عامل مطرح کردهايم و دليل آن نيز واضح است. تعداد زيادي از روابط به دليل عدم وفاداري يکي از طرفين، از هم ميپاشند. خيلي از افراد درگير اين موضوع هستند به ويژه در دنياي سلبريتيها.
بايد بدانيد که ميتوان با يک نفر آن چنان رابطه مفيد و خوبي داشت به طوريکه که هيچ وقت نياز نباشد، آرامش خود را در آغوش فرد ديگري بيابيد.
ميشود از هماکنون همه چيز را درست کرد. حتي اگر شرايط مناسب نيست براي تغيير مسير و تصحيح اشتباهات دير نشده است.
بنابراين اگر فکر عدم وفاداري يا خيانت به سراغتان آمده، بهتر است نرتان را عوض کنيد و به دنبال راهي براي بهبود شرايط در رابطه فعلي خود باشيد.
بهترين کار براي دور شدن از عدم وفاداري، اين است: از فردي که ممکن است با او به شريک خود خيانت کنيد، دور شويد و او را فراموش کنيد.
از ديدگاه ديني، يک گناه وجود دارد و يک وسوسه. وسوسه کاري است که توسط فردي انجام ميشود و نتيجه آن آسيبپذير کردن ذهن ما و رفتن به سمت گناه است. گناه زماني اتفاق ميافتد که از مرحله ذهني عبور کرده و آن را انجام دهيم.
در ذات انسان است که به ديگران جذب شود و مورد وسوسه قرار بگيرد. اما اگر از قوه عقل خود به درستي استفاده کنيد، ميتوان يک راه فرار از اين مسير گناهآلود پيدا کرد.
وفاداري نقش مهمي در ايجاد موضوع بعدي يعني «اعتماد» ايفا ميکند.
مسير زندگي را کليک کنيد
پيدا کردن مسير زندگي فقط مجموعهاي از اقداماتي نيست که براي جستجو کردن يک راه و سرانجام رسيدن به آن انجام ميدهيم؛ بلکه شامل تمام کارهايي ميشود که براي دنبال کردن آن انجام ميدهيم. هر کسي در طول زندگي علاوه بر تمام حساب و کتابهاي ذهني خود مسيري را با قلبش دنبال ميکند و براي موفقيت در آن تلاش خود را به کار ميبرد. همه چيز در اين راه خوب پيش ميرود تا اين که در اين راه دچار يک تفکر وسواسگونه ميشويم: اين که مسير زندگي خود را درست انتخاب کردهايم يا نه؟ آينده اين مسير به قدر کافي روشن است يا تمام اقدامات ما تلاشهايي گزاف و بيحاصل ميشوند؟
شايد تعجب کنيد اما براي کسي که با قدرت و اطمينان قدم در مسير زندگي ميگذارد تمام اين سوالات و تفکرات بيمعنا خواهد بود. مثل جواني که به تازگي و با تصميم قطعي وارد زندگي مشترک شده است و اگرچه از آينده آن بيخبر است، اما اعتقاد دارد اگر هر قدم را به موقع بردارد و از نااميدي فاصله بگيرد قطعا آينده تيره و تار نيست.
از ديدگاه برخي از روانشناسان فقط و فقط زندگي در لحظه است که معنا ميشود و باقي تفکرات ما حاصل تصوراتي پوچ و انديشههايي مبهم در دود هستند!
حالا اين به خودِ فرد بستگي دارد که بتواند مسير زندگي را درست انتخاب کند يا نه. براي انتخاب بهتر 3 گام مشترک و مهم وجود دارد که در دانشگاه زندگي بدان ميپردازيم.
حتما بارها به دنبال سايت مسير زندگي يا هر منبع ديگري که بتوانيد با استفاده از آن به منابع روشني در ارتباط با انتخاب اهداف زندگي برسيد مراجعه کردهايد. در حالي که هيچ نسخه از پيش تعيين شدهاي وجود ندارد که بتواند به ما نشان دهد با توجه به اهدافمان کدام مسير قطعا ما را به مقصد ميرساند همواره فاکتورهاي مشترک زيادي وجود دارند:
اولين قدم مشترک در اين مسير، متوقف کردن اين فرآيند پيچيده و زمانبر جستجو است! نمونههاي آن را احتمالا بارها در زندگي تجربه کرده باشيد. مثلا با سرمايهاي که در دست داريد بارها و بارها مسيرهاي مختلف را رفتهايد و از آنها پشيمان شدهايد. در نهايت هم به قول قديميها به خاطر از اين شاخه به آن شاخه پريدن همچنان اندر خم يک کوچهايد؛ چون دقيقا نميدانيم از زندگي چه ميخواهيم!
حقيقت آن است که نميتوان مسير زندگي را با حفاري لايههاي مختلف ذهن کشف کرد. زندگي را شايد بتوان بر حسب حدس و گمان پيش برد ولي هيچ قطعيتي وجود ندارد که مسير قطعي وجود داشته باشد! بنابراين نگراني و فکر و خيال بيش از حد فقط باعث ميشود که در درياي نااميدي بيشتر غرق شويد!
به مرور زمان و وقتي که يک مسير را آغاز کنيد متوجه حضور يک GPS دروني در خودتان ميشويد! مسيريابي که راه را از درون به شما نشان ميدهد. شايد اين موضوع باعث شود تصور کنيد که کنترل مسير زندگي به طور رسمي از شما گرفته است. مولانا معتقد است که:
از اين که زندگي بارها زير و رو ميشود نگران نباشيد. از کجا مطمئن هستيد آن رويي که زندگي به شما نشان ميدهد بهتر از روي ديگر نباشد؟
شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد آن شور و عجله و هيجاني که معمولا در چهره همه مردمي که در خيابانهاي شلوغ با شتاب در رفت و آمد هستند ميبينيم.
به طور معمول وقتي که با مردم کار کنيد اولين چيزي که در چهره آنها ميبينيد آن عجله و شتابي است که در درونشان براي رسيدن به موفقيت موج ميزند. شايد به دليل آن باشد که آنها دائما روي مقصد تمرکز دارند؛ غافل از اين که زندگي يک فرآيند است؛ يک سفر!
براي سريعتر رسيدن به شيريني اهداف و دستاوردها بايد مشتاق شيرينکنندههاي مصنوعي باشيد؛ شيرينکنندههايي که اگرچه شيرين هستند اما در اصل هيچ ماده مناسب اوليه ندارند!
بنابراين به جاي تفکر درباره آن چه که نداريد يا قرار است به دست آوريد بهتر است روي داشتههاي خود تمرکز کنيد. مسير زندگي آن قدر ناهموار است که براي عبور از آن بيشتر به داشتههايتان نيازمند هستيد تا آن چيزهايي که شايد در آينده دور و نزديک به دست آوريد!
همه ما تصويري از آينده خود و انتهاي مسير زندگي که در حال طي کردن آن هستيم داريم؛ با اين حال تصوير شما هيچ ارتباطي با تصوير ديگران ندارد و مسير شما قرار نيست با مسير ديگران شباهتي داشته باشد که مدام خود را براي نرسيدن به آن سرزنش کنيد. تا هميشه زمزمه کنيد که شما يک نفر هستيد و روي اين کره خاکي يک مسير زندگي خاص خودتان را خواهيد داشت!
بنابراين به جاي اين که رد واقعيت را از روي مسير زندگي ديگران دائما تصور کنيد به فکر واقعيت واقعي خودتان باشيد و بيخيال واقعيت دنياي ديگران باشيد که ممکن است تا هميشه براي شما مجازي و دست نيافتني بماند!
براي خواندن مقالات بيشتر مسير زندگي کليک کنيد
سايت مسير زندگي را دنبال کنيد
مسير زندگي، مسير تجربيات تلخ و شيريني است و از اين تجربيات هرگز راه فراري نبوده و نيست. حتي گاهي در طول زندگي متوجه اين تجريبات نميشويم ولي به مرور زمان نظير يک جمله بزرگ روي تابلوي ذهني ما حک ميشوند؛ انگار که از آنها درسهاي بزرگي گرفتهايم. تجربياتي مثل پيروزي بر يک مريضي نگرانکننده، به هم خوردن يک رابطه طولانيمدت و عميق، مورد خيانت قرار گرفتن و يا سواستفادههاي مالي، از دست دادن يا به دست آوردن شغل، از دست دادن عزيزترين افراد در طول عمرمان، ماموريتهاي مختلفي که در طول زندگي به ما محول ميشوند و …همه اين موارد تجربه اثرگذار و مهمي هستند که بخشهاي مختلف زندگي ما را به طور عميقي متحول ميکنند؛ حتي اگر مثل کسب همان تجربه، متوجه آثار و نشانيهاي آن روي بخشهاي مختلف روح و جسم خود نباشيم!
دوران کودکي با تمام شور و نشاطي که دارد مرحلهاي بسيار حساس در زندگي آدمي است که هرگونه تجربه مثبت يا منفي در آن، ميتواند تأثيرات عميقي را در بزرگسالي به همراه آورد. دوران بزرگسالي هم متاثر از همين آثار ممکن است تاثيرات خوب و بدي روي دوران ميانسالي و پس از آن داشته باشد. همان طور که ميبينيد تجربيات ما همانند زنجيرهاي به هم پيوسته هستند که وقتي ثبت ميشوند راه گريزي از آنها نيست.
برخي از تجربيات اثرگذارتر و خاصتر از تجربيات ديگر در مسير زندگي ما هستند. امروز تصميم داريم 4 تجربه اثرگذار را که عميقا زندگي ما را متحول ميکنند بررسي کنيم. تجربياتي که با توجه به حساسيت بُعد رواني ما، بايد از همان ابتدا در رقم خوردن آنها دقت بيشتري داشته باشيم.
در زندگي همه ما ممکن است حوادثي ناگوار و خارج از کنترل اتفاق بيافتند که ما را وحشت زده و درمانده نمايند و يا احساس نماييم که مغلوب شده ايم. ممکن است دچار حادثه رانندگي شويم و يا شاهد يک حادثه دردناک باشيم. بعضي از افراد مانند آتش نشان ها، پليس و پرسنل آمبولانس مجبور هستند بيشتر با اين حوادث روبرو شوند و شاهد صحنه هاي دلخراش مرگ يا آسيب شديد به ديگران باشند. با اين وجود بيشتر مردم مي توانند با چنين حوادثي بدون هيچ کمکي کنار بيايند. اگر واکنش جسمي و رواني افراد به اتفاقات و تجربيات تلخ براي ماهها يا سالها ادامه يابد اختلالاتي در تمام ابعاد زندگي ايجاد ميشود که تصميم گرفتيم به 4 تجربه اثرگذار در اين مورد بپردازيم.
در طول دوران زندگي تجربيات منفي و ناراحتکننده معمولا چالشبرانگيز هستند. يکي از اين تجربيات از دست دادن کار يا منع درآمدي اصلي فرد در طول زندگي مستقل يا مشترک او ميباشد. شرايطي خاص که فرد را مجبور ميکند به چند و چراهاي زيادي جواب بدهد. از يک طرف ممکن است اين تغيير در زندگي فرد باعث يک تلنگر ميشود تا از راههاي ديگري مسير کسب درآمد خود را عوض کند يا رويکرد خود را نسبت به کسب وکار عوض کند. مثلا فردي که شغل خود را از دست داده، رويکرد گذشته را نسبت به آن کسب وکار ندارد و تصور ميکند يک کسب و کار خودگردان شخصي بهتر از هر نوع فعاليت اقتصادي براي او مفيد واقع خواهد شد.
براي يافتن مسير زندگي خود کليک کنيد
دانشگاه زندگي را کليک کنيد
کمال طلبي به آرامي آرزوهاي ما را نابود ميکند.
اگر ميخواهيد “مرد عمل” باشيد مطالب زير را بخوانيد.
با انجام تمرينات اين محصول آموزشي چه چيزهايي را از دست ميدهيم؟
1. تنبلي و اهمالکاري
2. حسرت خوردن از پيشرفت ديگران
3. تنبيه خود و خودسرزنشگري بابت نرسيدن به آرزوها
4. به تعويق انداختن کارها
5. افسردگي
6. احساس شرم و گناه
1. برداشتن اولين قدمها براي رسيدن به آرزوها
2. کشف نقشه راه زندگي خود
3. رهايي از دام گناه و خودتنبيهي
4. شکستن قفلهاي ذهني
1. به انجام رساندن يک کار، بهتر از انجام کامل آن است.
2. چرا کمالطلب شدهايم؟
3. چرا کمال طلبي اضطراب ما را موقتا رفع ميکند؟
4. شروع کننده خوبي باشيم.
· هر شخصي که نياز دارد بيشترين بهره را از زندگي خود ببرد و به جاي اينکه شاهد موفقيت ديگران باشد، شاهد موفقيت خود باشد.
محصول کمال طلبي را کليک کنيد
با دانشگاه زندگي همراه شويد
اگر ميخواهيد زيبا سخن بگوييد
اگر ميخواهيد همهي واژگان و حروفي که بيان ميکنيد را ، مخاطب شما بشنود
اگر ميخواهيد در سخن گفتن، نفسنفس نزنيد و مديريت نفس داشته باشيد
اگر ميخواهيد حنجره و تارآواهاي توانمدي داشته باشيد
اگر ميخواهيد عضلات گفتاري شما ، بسيار توانمندتر از پيش باشند
و اگر ميخواهيد در سخن گفتن با خانواده، دوستان، همکاران و… بدرخشيد
…و بسياري نگرانيها و احساسات ناخوشايند ديگر
مخاطبان اين آموزش:
و همهي ايرانياني که صدا و آواي خوب و پرورش يافته ميخواهند.
دربارهي فرزان بهنام:
اين فيلم کوتاه رو حتما ببينيد
محصول فن بيان را اينجا تهيه کنيد
چه دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم در جامعه اي زندگي مي کنيم که درست مطابق با باور قديمي “عقل مردم به چشمشان است” اکثريت افراد ظاهربين هستند. البته جاي هيچ سرزنشي هم در اين زمينه باقي نمي ماند؛ چون مطابق با تحقيقات فيزيولوژيک صورت گرفته روي عموم مردم، معمولا در 20 ثانيه اول رويارويي ما با ديگران ذهنيت اصلي و اساسي ما نسبت به آن ها شکل مي گيرد. قطعا در اين 20 ثانيه تنها چيزي که به چشم مي آيد ظاهر افراد است؛ و لاغير! در سخنراني هم به همين منوال است و حتي شايد با قطعيت بيشتري بتوانيم روي ظاهر سخنران تاکيد کنيم؛ چون اين ظاهر شما است که در اولين برخورد با چشمان مخاطب گره مي خورد.
اگر درون هر فرد يا يک ارگان، سازمان يا يک کمپاني بزرگ متجمع از ايده ها، تفکرها، مهارت ها و علوم مختلف بدانيم ظاهر هر نفر نماينده اصلي آن کمپاني در ملا عام خواهد بود. ممکن است ظاهر به عنوان يک مقوله پر خرج و مسئله دار براي هر سخنران دغدغه مندي مطرح باشد اما رسيدگي به اين بخش کليدي براي هر سخنران آن چنان هم پردردسر نيست. رسيدگي به ظاهر سخنران نه به وزن کم کردن نياز دارد و نه به ظاهرسازي. تنها کافي است به چند رکن اساسي در ظاهر سخنران که معمولا از آن ها غافل هستيم نگاهي دوباره داشته باشيم.
قبل از اين که شروع کنيد و بخواهيد به بخش هاي مختلف ظاهر خود در سخنراني رسيدگي کرده باشيد جلو آينه بايستيد. بي توجه به تمام معيارها و ارکاني که در ادامه بررسي خواهيم کرد يک بازنگري کلي روي ظاهرتان داشته باشيد. خودتان چه احساسي نسبت به ظاهرتان داريد؟ بخش هايي از ظاهرتان که قابل تغيير است چه تحولاتي مي تواند داشته باشد؟
حالا که به خوبي ظاهر خود را بازنگري کرده ايد مي توانيد به برخي از ارکان اساسي در ظاهر سخنران که معرفي مي کنيم توجه کنيد:
مراقبت هاي اوليه از مو براي مردان عموما به براشينگ و استفاده از تقويت کننده هاي مو خلاصه مي شود. در صورتي که فيلمبرداري يا عکسبرداري از صحنه سخنراني صورت مي گيرد پيشنهاد مي کنيم از موادي که موجب براق شدن موهايتان مي شوند استفاده نکنيد. حالت طبيعي موها هميشه بهتر از است تا زماني که از مواد خارجي استفاده مي کنيد.
پيرايش صورت براي سخنرانان اهميت زيادي دارد. در شرايطي که اولين بار است با مخاطبان خود رو به رو مي شويد و قرار است چهره اصيل شما براي اولين بار توسط مخاطب ديده شود حتما بخواهيد تا گريم ساده و لايت مردانه پيش از فيلمبرداري روي صورت شما صورت گيرد. حتي اگر فيلمبرداري عمومي صورت نمي گيرد احتمال فيلمبرداري يا عکسبرداري شخصي توسط حاضرين را در نظر داشته باشيد. مهم ترين مزيت اين گريم پوشيده شده بخش هايي است که به علت درخشش پوست زير نور يا ايجاد سايه هاي مختلف روي نواحي گردن ممکن است نامطلوب به نظر برسند.
طبيعت انسان آناليز، تحليل و دو دو تا چهارتا را قبل از انجام هر کار يا اقداماتي ايجاب ميکند. همين که براي سفر به بررسي آب و هوا يا جادهها ميپردازيم نشان ميدهد که انسان موجودي آيندهنگر است و براي حفظ موقعيت و جايگاه خود هرگز بيگدار به آب نميزند. نمونه سادهتر آن همان تجزيه و تحليل مختصر ما قبل از حرف زدن با ديگران است. همين که پيش از انتخاب کلمات به فرد مورد نظر و عقايد او توجه ميکنيم و سعي داريم از سوتفاهمهاي احتمالي جلوگيري کنيم يعني با دورانديشي توانستيم در يک مکالمه ساده به موفقيت برسيم. از آن جايي که در سخنراني هم شناخت و آناليز افراد اهميت خيلي بيشتري نسبت به گفتگوهاي روزمره دارد مخاطبشناسي سخنراني به عنوان رکن حياتي مطرح ميشود.
در حالي که آناليز مخاطبان کاملا سخنران را در برابر قضاوتهاي خوب و بدي که در انتظار او است بيمه نميکند، حداقل به سخنران کمک ميکند در انتخاب موضوع، زباني که بايد با استفاده از آن مخاطبان را درگير کند، استايل خود و ساير جنبههاي سخنراني بهتر تصميمگيري کند.
هر چه که آگاهي سخنران نسبت به ابعاد شخصيتي مخاطبان بيشتر باشد بهتر ميتواند ضمام سخنراني را به دست گيرد؛ اما در جمعآوري اين دادهها محدوديتهايي وجود دارد که دست و پاي سخنران را ميبندد. مثلا سخنران نميتواند از تک تک افرادي که قرار است مقابل آنها صحبت کند درباره علايق شخصي و ترجيح آنها بپرسد و سلايق همه آنها را در تصميمگيري خود دخالت دهد.
از اين رو تصميم گرفتيم با توجه به ضرورت مخاطبشناسي در سخنراني 3 روش کليدي براي آناليز بهتر مخاطبان را در کلاس امروز دانشگاه زندگي به بحث بگذاريم. تا پايان همراه ما بمانيد.
همان طور که يک پزشک پيش از تشخيص اطلاعات و تاريخچه کافي بيمار را جويا ميشود، يک سخنران هم براي تجويز صحيح و به جا کلمات نياز به آشنايي مختصري با تاريخچه کلي گروهي دارد که قرار است با آنها دقايقي گفتگو داشته باشد. 3 روش استاندارد زير به آناليز بهتر مخاطبان کمک ميکنند:
اطلاعاتي که در اين روش مورد بررسي قرار ميگيرند از ديرباز شامل سن، جنسيت، وضعيت شويي، نژاد و قوميت و شرايط اجتماعي اقتصادي آنها ميباشند. در صورتي که مخاطبان شما ، کارمندان دانشجويان يا دانشآموزاني باشند که قبلا هم با آنها در ارتباط بودهايد قطعا نگرش کلي نسبت به دموگرافيک آنها داريد؛ اما در صورتي که مخاطبان شما جمعيتي باشند که هرگز با آنها در گذشته رو به رو نشدهايد چه طور؟
در اين موقعيت بهترين راهي که به نظر ميرسد کسب اطلاعات جامعي از سازمان يا موسسهاي است که از شما دعوت به سخنراني کرده است. مثلا اگر قرار است در ارتباط با اصول فن بيان در مشتريمداري براي کارکنان يک شرکت بازرگاني سخنراني کنيد خيلي راحت ميتوانيد درباره دموگرافيک آنها از همان سازمان اين دادهها را جويا شويد.
فراموش نکنيد که مخاطبشناسي در سخنراني مرز و حدود خاصي دارد. برخي از اطلاعات مثل اطلاعات تاهل افراد جز خط قرمزهايي محسوب ميشود که در سخنراني اجازه ورود بدان را نداريم.
فن بيان راهي براي ارتباط برقرار کردن را بياموزيم
آموزش فن بيان را اينجا بخوانيد
فقط خودتان را نبينيد که شايد در هر سن و سالي که قرار داريد مسير زندگي مشخصي داريد و توانستيد به يک هدف واحد برسيد. افرادي در دنيا و حتي همين دور و اطرافتان وجود دارند که اهداف و مسير زندگيشان را بيشتر از لباسهاي راحتي که در منزل پوشيدند و عوض نمودند تغيير دادند! شايد براي بار اول خندهدار به نظر برسد اما حقيقت همين است و بسياري از ما انسانها در طور زندگي با اين که سالهاي سال از سن مدرسه رفتنمان و فارغالتحصيلي از دانشگاهها ميگذرد هنوز سرنخ اساسي در ارتباط با آن راهي که ميخواهيم طي کنيم در دست نداريم. گويا کشف مسير زندگي با اين که درس خوانديم، شغل پيدا کرديم و حتي به مرحله درآمدزايي و تشکيل زندگي مستقل رسيديم باز هم دشوار است!
در مسير کشف و رسيدن به راه اصلي زندگي هميشه سوالات متفاوت و شايد تکراري در ذهن شکل بگيرد. اين که از زندگيام چه ميخواهم؟ چه کاري را بيشتر دوست دارم انجام دهم؟ چه چيزي مرا در اين دنيا بيش از هر شغل و پيشه ديگري به وجد ميآورد؟ گاهي هم اين تفکرات خستهکننده و ملالآور ميشوند؛ چون اين چالش هميشگي گاهي بدتر ما را سردرگم ميکند و ممکن است با خودمان بگوييم اصلا قرار نيست هر آدمي به يک ماموريت ويژه در زندگياش برود! همين که تنفس ميکند و با افرادي که آنها را دوست دارد معاشرت ميکند کافي است!
با وجود اين ديدگاه همچنان دغدغهاي مبهم در طول زندگي ما را قلقلک ميدهد تا اين که به يک هدف واحد برسيم؛ حتي اگر ديدگاهمان نسبت به کشف يک مسير ثابت منفي باشد. شايد پاسخ دادن به اين سوالات تکراري مثل اين سوال که از زندگي چه ميخواهيم مشکل باشد؛ چون جواب ثابتي براي هيچ سوالي در اين دنيا وجود ندارد و هميشه اما و چراهايي هستند که پاسخ ما را نقض کنند؛ با اين حال در دانشگاه زندگي، وب سايتي که حالا به وب سايت مسير زندگي شما تبديل شده است قصد داريم با طرح چند سوال متفاوت بهتر به کشف مسير زندگيتان کمک کنيم.
اگر با ماهيت مسير زندگي آشنا شده باشيد اکنون به خوبي ميدانيد که اين مسير هرگز از قبل تعيين نشده است و اين خود ما هستيم که بايد يک مسير مندرآوردي را به خودمان و اطرافيانمان تحويل دهيم تا احساس سربلندي کنيم! بنابراين اگر بخواهيم در اين راه منفعل عمل کنيم ممکن است جاده ما را به سمت پرتگاه هدايت کند!
برخي از سوالات متفاوتي که براي کشف مسير زندگي ميتوانيد از خودتان بپرسيد عبارتند از:
شايد از شنيدن اين سوال شوکه شده باشيد اما بايد باور داشت که اگرچه تمام تلاشمان را به کار ميبريم اما گاهي همه چيز دقيقا بر عکس تصوراتمان رخ ميدهد.
در نگاه اول ممکن است اين ديدگاه را بدبينانه تلقي کنيد اما بايد پذيرفت که هر قسمت از اين مسير فداکاري ميطلبد و گاهي هم در عوض فداکاري بايد هزينههايي را براي طي کردن بخشي از راه بپردازيم.
بگذاريد راحتتر اين موضوع را بررسي کنيم. اگر بخواهيد يک کارآفرين موفق شويد اما نخواهيد مزه قرض و وام و استرس بازپرداخت آنها را بچشيد چه طور قرار است يک کارآفرين شويد؟ اگر قرار است يک نقاش زبردست باشيد ولي نتوانيد بارها مردود شدن اثر هنري خود را در جشنوارهها بپذيريد چه طور قرار است يک نقاش حرفهاي شويد؟
با اين اوصاف شايد بهتر باشد ساندويچ شکست خود را با يک مزيت رقابتي ميل کنيد؛ مزيتي که باعث ميشود شما در اين دوره قويتر ادامه دهيد و به مسيري که در آن قرار گرفتهايد بيشتر ايمان داشته باشيد.
مقالات مسير زندگي را اينجا دنبال کنيد
با دانشگاه زندگي همراه شويد
دورنما و زواياي ديدِ شما نسبت به يک ازدواجِ شاد و موفق، بيشتر از اينکه به همسرتان وابسته باشد، به اطرافيانتان گره خورده است. به طور مثال، هرچه افراد بيشتري براي مشايعت در مراسم ازدواجتان حاضر شوند، نشان? بيشتري براي دعاي خير در ازدواج شما وجود دارد. اما هرچهقدر که قبل از ازدواج رابطههاي جدي داشته باشيد يا انسانهاي بيشتري به زندگي عاطفي شما راه يافته باشند يا دوستي هاي قبل از ازدواج بيشتري داشتيد، بدين سان کمتر از ازدواجتان خوشنود و راضي خواهيد بود.
در گزارش تازهاي که از پروژهي ازدواج در دانشگاه ويرجينيا به گوش رسيده است: (اينکه چگونه تجربياتِ قبل از ازدواج ميتوانند بر زندگيِ شويي افراد بالغِ عصر حاضر تأثير بگذارد؟) اين مسئله را به خوبي پوشش ميدهد و همچنين به اين موضوع رسيدگي ميکند که اين تصميمات و تجربيات چگونه ميتوانند به ازدواجِ آيندهي شما کمک کرده و يا صدمه بزنند.
به گفت? دکتر گلنا کي رودس، پرفسور روانشناسِ دانشگاه دنور و همچنين دستيار دبيرِ اين تحقيق در اين باره اظهار ميکند که افرادي که شرکاي جنسي بيشري داشتهاند يا با افراد بيشتري در يک محل ست گزيدهاند _ مقصود، رابط? عاطفي است _ گويي که کيفيت ازدواج پايينتري نسبت به ساير افراد دارند. او ميگويد که اين تجربيات ميتوانند در برخي عرصهها مانند همکاري يا تقسيم وظايف سودمند باشند، اما به طور کلي کيفيت ازدواج را کاهش ميدهند.
در اثناي اين تحقيق و همچنين همکاريهايي که از اقصي نقاط کشور و همچنين دانشگاهها و دانشکدههاي معبتر روانشناسي داشتهاند، به اين نتيجه رسيدند که افراد مصمم در اين حوزه، علاوه بر تصميمات، رفتار و اخلاقيات مصممتري را نيز از خود بروز ميدهند.
عناوينِ اصلي تحقيق پيامدهاي دوستي هاي قبل از ازدواج: در ميان نتايج، اين مسئله به شدت شايان ذکر است که تجربيات پيش از ازدواج _ خصوصاً تجربيات جنسي، عاطفي و يا داشتنِ فرزند _ به ازدواج و آيندهي يک فرد به غايت مرتبط بوده و ميتواند تأثير منفي روي آن بگذارد.
زوجهايي که به جاي تصميمگيري، از يک مسئله به سادگي ميگذرند، يعني به طوري که از بحث و يا حتي جدل بر سر آن موضوع سر باز زده و سعي دارند که اجازهي حل اين موضوع را به زمان بدهند _ خصوصاً در رابطه با تغييراتي که در زندگي ميتواند حياتي باشد، همچون رابط? جنسي يا تغيير محل زندگي و يا تصميماتي در باب بچهدار شدن، به طور عام کيفيت زندگي کمتري را در اختيار دارند.
خودِ مراسم ازدواج نيز به خوديِ خود ميتواند بر کيفيتِ زندگي شويي تأثيرگذار باشد. چنان که، زوجهايي که خانواده و يا دوستان بيشتري را به مراسم عروسي خود دعوت ميکنند، کيفيت زندگي بهتري را در مقايسه با کساني يک مراسم خلوت دارند تجربه خواهند کرد.
محققين براي همين منظور، با کمک سازمان مطالع? زوجهاي ملي، در حدود 1000 فرد مجرد را که قبلاً در رابطه عاطفي حضور داشتهاند براي مدت 5 سال زير نظر گفتند. اين افراد در ميان 11 موج از تحقيقات مختلف و مدارکِ جمعآوري شده، مبرهن شد که 418 نفر از آنها ازدواج کردهاند. اين تحقيق شامل بررسي عوامل مختلفي همچون قوم و نژاد، مدت سالهاي تحصيل آکادميک، شخصيت و اختلالات رواني و همچنين باورهاي ديني ميشد.
گزارشات و شواهد حاکي از اين است که وقتي پاي ازدواج به ميان ميآيد، رشته حوادت دچار تحول عظيمي ميشوند. معاشقه و رابط? عاطفي به ازدواج، رابط? جنسي و بچهدار شدن ميرسد، اما طبق گزارشات سازمان ملي، 90 درصد از زوجها رابط? جنسي را قبل از ازدواج تجربه کرده بودند، و 40 درصد از کودکاني که زاييده ميشوند، از پدر و مادراني غير مجرد متولد شدهاند. همچنين زوجها قبل از ازدواج تمايل بيشتري براي زندگي در کنار يکديگر دارند.
سابق? افرادي که قرار است با يکديگر ازدواج کنند، در زمينهي داشتنِ روابط عاطفي با در نظر گرفتنِ تمام عوامل و بخشهاي مختلف آن، به شدت مهم است. طبق يافتههاي تحقيق، اين مسئله ميتواند ميزان رضايت افراد را از زندگي مشترکشان شکل دهد.
روانشناسان معقتدند که داشتنِ شرکاي عاطفي متفاوت متعدد اين تفکر را به شما القا ميکند که هميشه گزينههاي ديگري نيز هستند. به علاوه، شايان ذکر است که يادمان باشد، کساني که روابط عاطفي بيشتري دارند، پس تجربيات بيشتري در زمين? جدا شدن دارند. اين بدين معني است که نه تنها تواناييِ فايق آمدن با احساساتِ پس از آن را دارند، بلکه ميتوانند به خوبي اين امر را تسهيل سازي کنند.
طبق يافتههاي اين مجموعه تحقيقات، فرزندان قبل از ازدواج نيز ميتوانند روابط شوييِ آيندهي يک فرد را پيچيدهتر کنند.
(به طور کلي، زوجهايي که صبر ميکنند تا بعداً و در آيندهي رابط? جنسي داشته باشند، کيفيت ازدواج بيشري را تجربه ميکنند. اين باوري است که از يافتههاي تحقيق ميتوان استنباط کرد. توضيحات ممکنِ بسياري هستند که ميتوان در جواب به چراييِ اين موضوع ارائه داد، اما يکي از آنها اين است که افرادي که از قبل در يک رابط? احساسي بوده و در کشمکشهاي آن حاضر بودهاند _ مثل افرادي که احساس ناامني يا بيفکري دارند _ ممکن است خيلي بيشتر رابط? جنسي غير مهم و يک مسئل? عادي تلقي کنند.)
هرلحظه از وقت شما مثل طلا است، آيا اين موضوع را مي دانيد؟ اگر مي خواهيد با روش هاي افزايش بهره وري در محل کار آشنا شويد و بتوانيد خيلي سريع تر به اهداف و کارهايتان برسيد، اين نوشته را مطالعه کنيد. در اين مطلب با 10 راه براي افزايش بهره وري آشنا خواهيد شد.
در روز شما 24 ساعت زمان داريد تا به امور مهم زندگي تان رسيدگي کنيد. اگر مي خواهيد از مدت زماني که در اختيار شماست، بهترين استفاده را کنيد، بايد بهره وري خود را بالا ببريد. بهره وري به معناي انجام کارهاي بيشتر در مدت زمان کمتر است.
اگر مي خواهيد بهره وري خود را بالا ببريد، بايد درباره چگونگي سپري کردن زمان در محل کارتان، هوشمندانه تر رفتار کنيد. اين مطلب به شما کمک مي کند که بازدهي خود را در محل کارتان بيشتر کنيد و بتوانيد در کار خود سريعتر پيشرفت کنيد.
شايد فکر کنيد که به هرکاري، زماني به اندازه خودش اختصاص مي دهيد، اما بايد دوباره بررسي کنيد تا ببينيد چقدر زمان صرف کارهاي روزانه خود مي کنيد. تحقيقات نشان داده است که تنها 17 درصد از مردم مراقب زمان خود هستند. شما هم بايد جزو اين 17 درصد باشيد. ببينيد چند ساعت از روز را صرف چک کردن شبکه هاي اجتماعي، بررسي ايميل ها، کار با نرم افزارها و مسئوليت هاي ديگر خود مي کنيد.
داشتن استراحت هاي برنامه ريزي شده و کوتاه به افزايش تمرکز شما کمک مي کند. تحقيقات نشان داده اند که داشتن استراحت هاي کوتاه در ميان ظايف طولاني، به شما کمک مي کند که سطح عملکرد خود را بالا ببريد. اگر بدون وقفه کار کنيد، بهره وري شما پايين مي آيد، در طول کار روي مسئوليت خاصي به خودتان کمي استراحت بدهيد و دوباره شروع کنيد.
استرس هميشه هم بد نيست، گاهي اوقات استرس به ما کمک مي کند سريع تر و متمرکزتر کار کنيم تا به اهداف خود دست يابيم. اگر وظايف يا پروژه هاي باز داريد، سعي کنيد براي خودتان مهلت تعيين کنيد و به انجام کار بچسبيد. وقتي در کارها مهلت داشته باشيد، متمرکز تر عمل مي کنيد و بهره وري خود را بالا مي بريد.
کارآفرين معروفي به نام استيو اولنسکي (Stive Olenski) به افراد توصيه مي کند که در هنگام کار از قانون 2 دقيقه استفاده کنند. اين قانون بيان مي کند که: «اگر کاري بود که در 2 دقيقه يا کمتر مي توانيد آن را انجام دهيد، سريعا انجامش دهيد.» به عقيده اولنسکي انجام کارهاي کوچک به صورت فوري نسبت به وقتي که آن را فراموش مي کنيد و بعدها به سراغش مي رويد، وقت کمتري از شما مي گيرد. قانون 2 دقيقه اي، استيو اولنسکي را به يکي از تاثيرگذارترين استراتژيست ها در زمينه محتوا تبديل کرده است.
مسير زندگي را در دانشگاه زندگي پيدا کنيد
پيروي از قانون عاملي است که معمولا باعث تمايز ما از ديگران ميشود؛ البته به شرطي که موقع اجرايش چون و چرا نياوريم و بدون قيد و شرط اجراکننده قوانين، خود ما باشيم. دقيقا مثل کرکرههاي پنجره هواپيما که در هرصورت در زمان مشخص بالا کشيده ميشوند و مثل بيان مطالب به زبان انگليسي در طول پرواز، حتي اگر يک نفر غيرايراني هم در بين مسافران نباشد! اما يک پيروي از قوانين هميشه و همه جا منطقي به نظر نميرسد؛ خصوصا اگر به واسطه يک سري تغييرات و به روزرساني، مجبور باشيم رويه قديمي را هر چند که درست بوده باشد کنار بگذاريم. بهترين و ملموسترين نمونه آن را در برگزاري سخنراني مشاهده ميکنيد که اگرچه طبق معمول بايد به يک سري از اصول پايبند باشيم اما قوانين نانوشتهاي هم وجود دارد که پيروي از آنها تا زماني که ابزارها و روشهاي فعلي کاربردي هستند بيمعنا به نظر ميرسد. اما اين قوانين چه هستند؟
از ميان باورهاي مختلف سخنراناني که اصول خود را با دانشگاه زندگي به اشتراک گذاشتند تعدادي از همين قوانين را انتخاب کردهايم و توصيه ميکنيم تا از اين قوانين گمراهکننده سرپيچي کنيد!
برخي از اين قوانين به ابزارهايي مربوط ميشوند که در طول سخنراني ممکن است استفاده کنيم و برخي ديگر هم به روش و فن بيان يک سخنران مرتبط هستند.
“بايد” از ميان تمام قيودي مشابه آن از اجبار و اام بيشتري برخوردار است. بار اجبار اين قيد آن قد سنگين است که نبايد آن را در هر موقعيتي استفاده کنيد؛ چرا که هر گونه لفظ اجباري معمولا ضدتوليد و بهرهوري است و ميزان بازدهي سخنراني را پايين ميآورد.
نمونه ديگري از کاربرد اين “بايدها” در جملاتي است که ممکن است بارها و بارها با خودتان زمزمه کنيد. مثلا در طول روز و پيش از اجراي يک سخنراني دائما با خودتان تکرار ميکنيد که “بايد جذاب ظاهر شود” يا “نبايد هيچ خطايي داشته باشم” و…
بسياري از سخنرانان موافق استفاده از چنين قيودي هستند و تصور ميکنند اين کمالگرايي به نفع برگزاري سخنراني و اجراي هر چه بهتر آن است؛ اما در واقعيت هر گونه لفظ حاوي اجبار و اام ممکن است نتايج متناقضي به دنبال داشته باشد.
احتمالا براي شما هم پيش آمده است که صف طويلي را در بانک براي بهرهمندي از خدمات بانکي مشاهده کنيد. در اين حالت احتمالا هرگز به ابتدا، انتها يا افرادي که در ميان صف قرار دارند توجه نميکنيد؛ بلکه توجه اصلي شما به مديريت اين زمانتان براي رسيدگي به کارهاي بانکي با وجود اين صف طولاني است!
در طول برگزاري سخنراني هم دقيقا همين دغدغه بايد براي سخنران وجود داشته باشد. اين که سخنراني حتما با يک مقدمه خاص آغاز شود يا ميانه سخنراني يا انتهاي آن يک غافلگيري خاص وجود داشته باشد مهم نيست؛ مهم اقدامات و برنامهريزي شما براي مديريت سخنراني است.
برخي از متخصصان و صاحبنظران از آن طرف بوم افتادهاند! آنها معمولا در مواقعي که بخواهيد از پاورپوينت استفاده کنيد فن بيان اوباما يا هر فرد ماهر ديگري در سخنراني را مثال ميزنند و يادآور ميشوند که بزرگترين و خاصترين سخنرانيهاي دنيا بدون حضور ابزارهاي جانبي و تنها با تکيه بر مهارتهاي خود سخنران برگزار شده است!
مسير زندگي خود را اينجا دنبال کنيد
دانشگاه زندگي را کليک کنيد
تفکيک واژه دوست داشتني و اجتماعي از هم چندان ساده نيست. اين روز ها مردم کسي را دوست داشتني مي دانند که اجتماعي باشد و از روي اين مهات او بتوانند به خصلت دوست داشتني بودنش پي ببرند! مهربان بودن، خونگرمي، خوش اخلاق بودن و هزار ويک خصيصه مثبت ديگر در وجود آدمي را عاملي براي دوست داشتني و اجتماعي بودن مي دانند؛ اما در دانشگاه زندگي ترفند هايي که معرفي مي کنيم با اين کليشه ها فاصله دارد. همه ما مفهوم واژه دوست داشتني بودن را مي دانيم؛ اما چيزي که معمولا مانع دوست داشتني شدن مي شود رفتار هايي است که از ما سر مي زند. در واقع ميل به اين حس در وجود همه وجود دارد؛ ولي هر کسي به دليل ظرفيت هاي اخلاقي دروني اش قادر نيست کاري کند که همه او را دوست داشته باشند و براي او احترام خاصي قائل شوند!
ما معتقديم اغلب رفتار هايي که براي دوست داشني بودن از ديگران سر مي زند ساختگي است. توان ما براي تلاش در جهت اين که دوست داشتني باشيم حدي دارد و تا هميشه نمي توان تظاهر به دوست داشتني بودن کرد. آن چه که يک فرد عادي را دوست داشتني و اجتماعي مي کند رفتارهايي است که در وجود او نهادينه مي شود. ما مي خواهيم از شما يک فرد دوست داشتني بسازيم، نه اين که راه هاي دوست داشتني شدن را ديکته کنيم و شما هم بعد از مدتي به خود واقعيتان بازگرديد!
مطالعه اين مطلب را به شما که شديدا به دوست داشتني و اجتماعي بودن از ديد ديگران علاقمند هستيد توصيه مي کنيم.
How To Be More Friendly And Social
اولين گام براي دوست داشتني بودن ظاهر شدن مقابل چشمان ديگران است! خيلي ساده است؛ اطراف ديگران بچرخيد و اصطلاحا تو چشم باشيد! اگر با افراد غريبه مثل خودشان رفتار کنيد و نگذاريد يخي که ميان شما و آن ها وجود دارد آب شود نگرش آن ها نسبت به شما تغييري نمي کند. تاثير شروع رابطه با مکالمه بين خود و غربيه ها را با يک نمونه ساده بهتر در خواهيد يافت.
شايد شما تجربه اي بابت اولين ارتباط، اولين ديدار يا اولين بازخوردها در محيط کار و تحصيل نداشته باشيد. اما باورتان نمي شود اگر بگوييم اولين بازخورد رابطه اي را کليد مي زند که مي توند منافع زيادي براي آينده شغلي و تحصيلي شما داشته باشد. از دوستي پرسيدند چه طور به اين جا رسيدي و چه شد که توانستي به موفقيت امروزت دست يابي؟ او با صراحت جواب داد: ارتباط با ديگران! سپس ادامه داد:
روزي در کلاس درس نشسته بوديم و در حال مناظره براي انتخاب بهترين زمان جهت جا به جايي تاريخ امتحانات بوديم. از آن جايي که همه امتحان گريز هستند ترجيح دادند امتحان عملي آن درس در پايان ترم و بعد از اتمام همه امتحانات برگزار شود.
من به شدت با اين موضوع مخالف بودم و اعتقاد داشتم استرس امتحاني که به تعويق بيفتد همه چيز را خراب مي کند! شروع به مخالفت کردم و همزمان با مخالفت من موجي از اعتراضات به سمتم سرازير شد که فکر مي کنم کافي بود تا من از بيان ديدگاهم پشيمان شوم! در اين جمع فقط يک نفر با من موافقتش را اعلام کرد؛ و او کسي نبود جز شريک امروزم که تمام لحظات کار را با هم سپري کرديم. شريکم روزها بعد از تعويض تاريخ امتحانات به من گفت من با تعويض تاريخ امتحان موافق نبودم؛ اما ديدن تو در آن شرايط باعث شد تا به خاطر حمايت در برابر ديگران موافقتم را اعلام کنم!
همان طور که مي بينيد دوست داشتني و اجتماعي بودن نيازي به علم و آموزش خاصي ندارد؛ همين که انسانها شروع ارتباطشان را با حمايت از يکديگر بنا نهند در نظر يکديگر لايق دوست داشتن هستند.
هفت گنجي که در ادامه مي خوانيد شما را در نظر همه دوست داشتني و اجتماعي مي نماياند!
گاهي هر کاري هم که انجام دهيد و هر چه قدر هم تلاش کنيد باز هم ممکن است از جانب ديگران ناديده گرفته شويد. ترفندي که براي دوست داشتني و اجتماعي بودن بايد به کار ببريد ناديده گرفتن رفتار هاي ديگران است؛ رفتارهايي که گويي سعي دارند با استفاده از آن شما را ناديده بگيرند. گاهي نشان دادن بزرگ منشي خودتان با اين ترفند آن چنان موثر واقع مي شود که ديگران بابت قضاوت و رفتاري که نسبت به شما داشته اند از شما عذرخواهي خواهند کرد.
ارتباط فقط محدود به سلامي که از روي آشنا بودن به ديگران هديه مي کنيد نيست. ارتباط فراتر از سلام است. به افراد نزديک شويد و جز سلام کردن جويا حال آن ها شويد. چنين رفتاري نه فقط به خاطر نزديک شدن و دوست داشتني بودن از ديد ديگران بلکه به خاطر انسانيت توصيه مي شود.
در تحليل سخنراني هاي استيو جابز به رفتار و منش او در صحبت کردن اشاره کرديم. استيو جابز مرد بزرگي بود؛ نه فقط به خاطر توانايي برجسته او براي هويت دادن به صنعت بزرگ موبايل بلکه به خاطر شيوه زندگي اش! استيو جابز اپل را از گاراژ محل زندگي اش تاسيس کرد و فرد ساده اي در تمام طول حياتش بود. شيوه زندگي او باعث شد تا استيو جابز حتي بعد از مرگ خود نه فقط به خاطر اپل بلکه به خاطر دوره حياتش محبوب و دوست داشتني باقي بماند!
محصول فن بيان را کليک کنيد
دانشگاه زندگي همراه شماست
آن گفتگويي که معمولا در تنهايي يا در خاموشي و روشني ذهنتان با خودتان داريد همان رفتاري است که از درون شما به برون تراوش ميکند. اگر گفتگويي پر از شک و ترديد، پر از نقد و اشکال از خودتان و مملو از پيشبينيهاي فاجعهبار نسبت به اهدافتان باشد قطعا شما را در آينده و در مسير رسيدن به روياهايتان با مشکل رو به رو ميسازد. با اين حال هيچ کس نبايد در برابر هجوم افکار منفي خود عقبنشيني کند و ميتواند بالاخره کنترل افکار مختلفي که به ذهنش ميرسند را به دست گيرد.
ذهن مانند عضلهاي است که تمرينات فيزيکي و آگاهانه ما به توقف افکار خودآزارانه و منفي کمک ميکند. شايد به همين دليل است که روانشناسان بيش از اين که به هر ترفند درماني متوسل شوند به رفتار درماني شناختي روي ميآورند تا فرد خودش در طولانيمدت و با تمرينات مختلف بتواند ذهنش را تربيت کند و در نهايت تغييرات عظيم ايجاد کند.
رفتاردرماني شناختي در حقيقت درماني از طريق صحبت کردن با بيمار است که در مرحله اول رواندرمانگر تلاش ميکند طرز تفکر بيمار نسبت به خود و پيرامونش را بشناسد. سپس در مرحله دوم سعي دارد مسائل و مشکلاتي که موجب تولد اختلالات رواني در فرد شده را پيدا کند.
آن چه که امروز قرار است براي کمک به شما در کنترل افکار و ذهنتان در دانشگاه زندگي معرفي کنيم در واقع بخشي از همان مهارتهاي رفتار درماني شناختي است. اين مراحل کمک ميکنند تا ذهنتان از دام امواج منفي عظيمي که گاه به گاه به سمتتان هجوم ميآورند رها شود.
تحقيقات نشان داده که بخش زيادي از هيجانات اجتماعي افراد در روابط متقابلشان با تکنيکهاي زير کاهش يافته و توانستند کنترل افکار خود را به دست گيرند:
افکار مثل “هرگز نميشود”، “فايدهاي ندارد”، همه چيز را خراب ميکنم” و “نميتوانم” از جمله امواج منفي و مخربي هستند که با غيبگوييهاي منفي شما ممکن است تحقق يابند! همان طور که ميدانيد مدتها است که همه باور دارند افکار مخالف ما، ما را از رسيدن به افکار مثبتمان بازميدارند. اما خوشبختانه هميشه راههايي براي تسلط بر همين افکار منفي و بلااستفاده که هيچ فايدهاي براي ما و موفقيت ما ندارند وجود دارد. مثلا همان لحظه که با خودتان ميگوييد ” چه کسي مرا با اين سابقه کار استخدام ميکند؟”، فکر مثبت و خنثيکننده آن را تکرار کنيد. مثلا بگوييد که قطعا اگر تلاش کنم جايگاهم هر چه که باشد از الان بهتر ميشود.
راه ديگر آن است که همان لحظهاي که در حال تخمين شانس موفقيت خود هستيد و ميگوييد ” هيچ شانسي ندارم”، شواهد موجود را هم در نظر بگيريد که شايد يک درصد شانس شما را براي موفقيت بالا ببرد. مثلا ممکن است در آزمون قبول نشوم اما شانس قبولي هم وجود دارد.
گاهي خود مغز ما به صورت مستقيم قدرت کنترل افکار را به دست ما ميسپارد. مثلا همان لحظهاي که ذهنتان به شما فشار ميآورد که با وجود اين وضعيت امکان ارتقا گرفتن براي شما غيرممکن است، يک چالش مفيد شکل بگيرد. به اين شکل که ذهن مثبت شما يک قدم جلوتر از افکار منفيتان قرار بگيرد و اگرچه تصور شما اين است که نميتوانيد موفق شويد اما خودتان را به ديدن باريکههاي نور در مسير تاريک عادت ميدهيد.
اگر مسير زندگي خود را گم کرده ايد
اينجا را کليک کنيد
افکار منفي قادرند به راحتي شما را از اهدافتان دور کنند و از نظر شغلي و حرفهاي به شما ضربه بزنند. اما چطور بايد از شر اين افکار مضر خلاص شد و آنها را دور کرد؟ چندين راه براي دوري از افکار منفي وجود دارد که در ادامه آنها را معرفي کردهايم و اميدواريم بدرد شما بخورند. براي کسب اطلاعات بيشتر همراه دانشگاه زندگي باشيد.
آگاهي از زمان بروز چنين افکاري را تمرين کنيد و بدانيد در چه مواقعي به سراغ شما ميآيند. آيا خسته، نگران، گرسنه، نااميد يا مضطرب هستيد؟ وقتي سعي ميکنيم افکار منفي را کنار بگذاريم، به آساني از بين نميروند و به اذيت کردن شما ادامه ميدهند. شما بايد در ابتدا آنها تشخيص دهيد که اين افکار چه هستند. سپس با صداي دورني به خود بگوييد: «اين فقط داستاني است که دارم به خودم تلقين ميکنم و واقعيت ندارد.» با اين کار ميتوانيد چنين افکاري را سريع از خود دور کنيد.
ميگويند که انسان از آدمهاي اطراف خودش تاثير ميپذيرد و افکار و ديدگاههاي آنان نيز تاثيرگذار هستند. قطعاً افرادي که همواره تفکر منفي دارند، شما را دلسرد ميکنند و اين تفکرات را تا حدي به شما انتقال ميدهند. اين افراد اميدوار به آينده نيستند، اگر قصد داريد مانند آنها نباشيد، با افراد مثبتانديش بيشتر در ارتباط باشيد و با آنها معاشرت کنيد.
اينکه انتظار داشته باشيد همه چيز در زندگي شما عالي باشد و هيچ مشکل نداشته باشيد، فقط باعث افزايش اضطراب شما و از بين رفتن خوشحالي ميشود. مطمئن شويد که نگاه شما به موفقيت بر اساس واقعيت باشد نه تخيلات و تفکرات منفي.
وقتي که ذهنيت شما فعال و مستحکم باشد، هيچ چيز نميتواند به آن نفوذ کند يا به آن آسيب برساند. نکته اينجاست که تمرين خاصي براي داشتن اين ذهنيت وجود ندارد چراکه ذهنيت و تفکرات هر فرد منحصر به فرد است و به اين بستگي دارد که خودتان را تا کجا محدود کنيد. مهمترين توصيه ما براي شما اين است که به يک روتين عادت کنيد و وقتي متوجه شديد چه چيزي براي شما جواب ميدهد، آن را رها نکنيد. شما بايد در زمينهاي که انتخاب ميکنيد به مهارت بسيار بالايي برسيد.
تفکر کردن از همان دقايق ابتدايي صبح آغاز ميشود. وقتي که يک رهبر يا مدير تفکرش را کنترل ميکند، در واقع در حال کنترل کردن زندگي و هدايت آن به شيوه صحيح است. در حقيقت تفکرات منفي ميتوانند به راحتي يک مدير يا رهبر را سرنگون کنند، پس اين افرا بايد ترس را کنار بگذارند و به آينده اميدوار باشند، وگرنه در کار و زندگي شکست خواهند خورد. پس توصيه ميشود به عنوان روتين صبح، هر روز مطلبي مثبت را مطالعه کنيد.
براي متوقف کردن تفکرات منفي و دوري از آنها بايد همه چيز را تا حد ممکن آرام کنيد. نفس کشيدن عميق به تنهايي باعث آرامش شما ميشود و همچنين خودآگاهي و احساس راحتي فراواني را به همراه دارد. پس از آن وقتي که متوجه شديد چه تفکرات منفي و مضري به سراغ شما آمده، به آرامي آنان را با نفس کشيدن خارج کنيد. در طول زمان قادر خواهيد بود بر اين تمرين مسلط شويد و انواع افکار بد را دفع کنيد.
براي اطلاعات بيشتر مسير زندگي را کليک کنيد
دانشگاه زندگي با شماست
در دنيايي که همه چيز در ويترين شيک و مجللي نظير شبکههاي اجتماعي ظاهر متفاوتي به خود ميگيرد گاهي تلاش براي اين که از مقايسه کردن خود با ديگران درست برداريم هم دشوار ميشود. همه دوست دارند بهترين و بينقصترين نمونه از آن چيزي که واقعا هستند را به نمايش بگذارند و لذا جنگيدن با اين تبي که هر روز داغتر و آتشينتر ميشود کمي دشوار است. اما حقيقتي که پشت اين همه نيتي قرار دارد چيست؟
خواستن آن چه که ديگران دارند و تلاش ما براي رسيدن به آن چيزي که ديگران هستند باعث و باني به وجود آمدن هسته اين ناراضايتي هستند. وقتي که اين هسته با نگاه کردن به زندگي ديگران، سرزنش خود، کاهش اعتماد به نفس و وخامت اوضاع اجتماعي و اقتصادي همراه ميشود به مرور خوشحال بودن و لذت بردن از زندگي تقريبا دشوار ميشود. اين در حالي است که پما چودرون در کتاب خود معتقد است شغل هر کس نه کار کردن و درآمدزايي، نه زحمت کشيدن و رسيدن به موفقيت بلکه اين است که به همان شکلي که خلق شده باشد و بماند.
با اين مقدمه تصميم داريم امروز به يکي از آفات رواني مهم در علم روانشناسي که اتفاقا در زندگي ما خيلي بيشتر از ديروز ريشه دوانده است بپردازيم. با دانشگاه زندگي همراه باشيد.
يکي از خاطرات دوران مدرسه براي همه ما زماني است که احتمالا معلم هنگام امتحان گرفتن به برخي از بچه ها اين تذکر را ميداد: سعي کن به برگه امتحاني خودت نگاه کني! اکنون وقتي که به اين جمله فکر ميکنيم متوجه ميشويم که اين جمله حاوي يک پيام عميقتر و اصليتري هم بود. اين که اين مسابقه فقط و فقط مخصوص به تو است و سعي کن براي مسابقهات خودت تلاش کني. پس وظيفه تو است که اين امتحان را پشت سر بگذاري و نيازي نيست که براي انجام کارهايت به بقيه تکيه کني!
حالا همين جمله تکراري و آشنا تبديل شده است به شرح حال بسياري از ما که در زندگي مشغول مقايسه کردن خود با ديگران هستيم. اين جمله نشان ميدهد که حتي اگر آن چه که در برگه امتحاني مينويسيم انتظار ديگران را برآورده نکند مقصر ما نيستم. نحوه پيشبيني ديگران نسبت به نتيجه کاري که ما انجام ميدهيم تنها به سلايق، تجربيات و معيارهاي آنها مربوط ميشود و لذا ما کنترلي روي اين قضيه نداريم!
اما فکر ميکنيد چه دلايل ديگري وجود دارد که بايد همين الان از مقايسه کردن خود با ديگران منصرف شويم و فقط و فقط به مسيري که انتخاب کردهايم يا خواه ناخواه در آن قرار داريم فکر کنيم؟
به محض اين که تصور مقايسه کردن خودتان با ديگران سراغتان آمد سريع خودتان را سرزنش کنيد و از اين که اين کار را انجام داديد پشيمان باشيد. حتي بهتر است خودتان را بابت اين موضوع تنبيه کنيد و مثلا يک روز را در عوض سختتر کار کنيد، چون با اين کار لذت و شادي را از لحظات خود گرفتهايد و تنها باعث شديد کسي که خودتان را با او مقايسه کرده بوديد حس افتخار و انگيزه بهتري نصيبش شود!
اين که چرا هر روز صيح از تخت خوابتان بلند ميشويد، چرا صبحانه ميل ميکنيد، مسواک ميزنيد و هر روز ممکن است لباس متفاوتي با ديروز را براي موقعيتهاي مختلف انتخاب و بر تن کنيد، اين که چرا يک روز ممکن است نسبت به روزهاي ديگر شادابتر باشيد و با خيال راحتتري به بيرون از خانه قدم بگذاريد و يا يک روز با هيجان متفاوتتري نسبت به قبل سر کار برويد همه و همه بر اثر يک يک پديده رواني طبيعي به نام انگيزه در افراد به وقوع ميپيوندند و اين ايجاد انگيزه است که در شادابي يا به چالش کشيدن امورات روزمره ما ممکن است موثر باشد. جالبتر اين که مقايسه کردن خود با ديگران دقيقا در نقطه مقابل پيشرفت و انگيزه قرار ميگيرد. بنابراين هر چه قدر هم که براي اهدافتان انرژي بيشتري صرف کنيد انگار مقايسه کردن نيروي مخالفي است که شما را از رسيدن به آن هدف بازميدارد.
مسير زندگي خود را درست تعيين کنيد
براي تعيين آن کليک کنيد
سان تسو يک استراتژيست افسانه اي نظامي در چين باستان و نويسنده کتاب مشهور “هنر جنگ” است. او استاد “قدرت نرم” و پدر “جنگ چابک” بود و ترجيح ميداد بدون جنگ و يا با استفاده حداقلي از خشونت، بر ساده ترين نبردها پيروز شود. کتابي که منجر به خلق عادات بهتر در زندگي و امور جنگي آن روزهاي سرزمين چين شد.
در بخشي از کتاب هنر جنگ اين چنين ميخوانيم:
در جنگ، يک استراتژيست پيروز کسي است که فقط به دنبال جنگيدن بعد از کسب پيروزي در آن جنگ باشد! مسير جنگ را از راههاي غيرقابل انتظار براي دشمن و نقاط بدون دفاع شروع کنيد. تکنيکهاي نظامي مثل آب هستند. آب از مناطق بالاتر به سمت پايين هجوم ميآورد. جنگ جلوگيري از آن نيرويي است که قويتر بوده و يورش بر نيرويي ميباشد که ضعيفتر است!
در بحث روانشناسي و در متوني که به خلق، پرورش و ترک عادات روزمره زندگي ميپردازند نطقها و نوشتههاي سان تسو از کتاب ارزشمند “هنر جنگ” بارها استفاده شده؛ چون در اين کتاب راه سريعتر و بيدردسر رسيدن به هدف ذکر شده است.پس با دانشگاه زندگي همراه باشيد تا متوجه شويد چه طور تکنيکها و استراتژيهاي نظامي براي خلق عادات بهتر در زندگي ميتوانند مورد استفاده قرار گيرند.
اگر قرار باشد عادات بد زندگي را به همان جوانحي که در کتاب سان تسو ذکر شده تشبيه کنيم؛ همه چيز با شکست رو به رو ميشود و ما بازنده ميدان هستيم! اما چرا؟!
در زندگي عادات نامناسبي که ما دنبال ميکنيم بر خلاف تصور ما، طرفِ قدرتمند جبهه جنگ ر تشکيل ميدهند. بنابراين يورش مستقيم و جنگيدن با اين عادات براي خلق عادتهاي بهتر نتيجهاي جز شکست خود ما را در برندارد!
به برخي از همين عادات آشنايي که هر روز با آنها ممکن است سر و کار داشته باشيم توجه کنيد:
بر اساس آن چه که در اين کتاب ميخوانيم، سان تسو هرگز نيروهاي خود را به سمت نقاطي که قويتر بودند و نيروي دفاعي زيادي داشتند روانه نميکرد. بنابراين انتظار ميرود ما هم براي خلق عادات بهتر در زندگي ابتدا عادات خوب خود را بهتر و قويتر کنيم تا بهبود يابند؛ سپس بعد از اين که موقعيت بهتري براي حمله ايجاد شد به سمت ترک عادات و خلق عادات جديد پيش برويم.
سان تسو معتقد است تنها زماني ما مجاز به دفاع هستيم که نقطه حمله، قابل دفاع نباشد. بنابراين اگر قرار باشد يک هدف مشابه در زندگي در مسير بهتر شدن عادات خود داشته باشيم بايد از آن عاداتي شروع کنيم که حفظ و پايبندي به آنها راحتتر باشد.
روانشناسي خانواده و حقوق خانواده را دنبال کنيد
از نظر روانشناسي ارتباط محکم و صميمي ميان انسان و حيوان خانگي، بسيار قويتر از چيزي است که فکرش را ميکنيم. و اين ارتباط قوي، با بسياري از فوايد براي سلامت هردو همراه است و اين حقيقت، کاملاً غير قابل انکار است. براساس تحقيقي که در سال 2015 در يکي از دانشگاههاي معتبر جهان اتفاق افتاد، مبرهن شد که 95 درصد از کساني که صاحب حيوان خانگي هستند، به آنها به منزل? يکي از اعضاي مهم خانوادهشان ميانديشند. و اين مسئله به ميزان سن ما ارتباط ندارد. کودکان، نوجوانان، جوانان و يا حتي افراد سالمند نيز در اين امر مشترک هستند. از اين روي، حيوانات خانگي و سلامت رواني، دست در دستِ هم به سمت بهبود حرکت ميکنند.
هرچه به زمان حال نزديکتر ميشويم، تأثير حيوانات خانگي بر سلامت رواني انسان نيز نمايانتر ميشود. تا جايي که فوايد داشتن يک سگ يا گربه در خانه، از نظر علمي کاملاً اثبات شد. حيوانات خانگي به درمانِ افسردگي، استرس و اضطراب فراگير کمک شاياني ميکنند. به علاوه، آنها همنشين مناسبي بوده و از ميزان تنهايي انسان ميکاهند. ناگفته پيداست که حيوانات خانگي عشق بيقيد و شرطي را نثار ما ميکنند.
اولين تحقيقي که راجع به حيوانات خانگي و تأثيرشان بر روي سلامت رواني انسانها و تاثير آن بر افسردگي انجام و منتشر شد، مربوط به 30 سال پيش است. دکتر روانشناس آلان بک از دانشگاه بورجِر و دکتر روانپزشک آرون کِچِر از دانشگاه پنسيلوانيا در تهيه و تنظيم اين تحقيق نقش داشتند. در ادامه، آنها تمام اتفاقاتي که در هنگام نازکردن يک سگ توسط انسان در بدنش ميافتد را اندازهگيري کرده و به ليست زير رسيدند:
کاهش فشار خون
کاهش سرعت تپش قلب و کاهش استرس
متعادلتر شدني سرعت تنفس
از بين رفتنِ تنش در عضلهها
اينها همه علائمِ از بين رفتنِ استرس هستند. از اين رو، محققين متوجه شدند که مدارک جسماني بسياري براي اثبات فوايد حيوانات خانگي وجود دارد.
از آن زمان به بعد، دانشمندان هرروزه اطلاعات بيشتر و بيشتري راجع به ارتباط ميان حيوانات خانگي و سلامت ذهني ما کشف ميکنند. به همين سبب، درمان به کمک حيوانات خانگي يکي از برنامههايي است که حالا و امروزه، نقش بسيار مؤثري را در درمان افراد ايفا ميکند. به علاوه، افراد ميتوانند با داشتن يک حيوان حمايتگر و مهربان، سودهاي مختلفي ببرند.
از ده? 1990، برنامههاي درماني روانشناسي، گرهِ محکمي با روش درمان به کمک اسبها خوردند. برنام? درمان به کمک اسبها، شامل ارتباط فيزيکي با اسب ميشود. ارتباط عميق ميان انسان و اسب سبب ميشود که فرد احساسات و مشکلات روانياش را بروز دهد. آنها اينکار را از طريق يک تجرب? قدرتمند، مستقيم و غير شفاهي انجام ميدهند.
اگرچه که امروزه و با توجه به بالا رفتن ميزان درک ما از فوايد حيوانات خانگي، ميتوانيم اين روش درماني را در خان? خودمان انجام دهيم. در ادامه، 10 مورد از انواع حمايتهاي حيوان خانگي از سلامت ذهني انسان از نظر روانشناسي را خواهيد خواند.
تحقيقاتي که در باب ارتباط ميان حيوانات خانگي و سلامت ذهني انسان شکل گرفتهاند، مبرهن کردند که نوازش کردن و يا بازي کردن با يک حيوان خانگي هورمونهاي مربوط به استرس را کاهش ميدهند. و اين فايده، ميتواند به راحتي پنج دقيقه بعد از تماس ما و حيوان خانگي صورت بگيرد. به همين منظور، حيوانات خانگي ميتوانند گزين? بسيار مناسبي براي افرادي باشند که از انواع و اقسام اضطراب رنج ميبرند.
بازي کردن با يک سگ يا يک گربه ميتواند ميزان استروئين يا دوپامين ما را بالا ببرد. اينها، هورمونهايي هستند که به ميزان آرامش و ريلکس شدنِ سيستم عصبي ما کمک ميکنند. وقتي با به حرکت بامزهي حيوان خانگيمان لبخند ميزنيم، اين کار ميتواند شرايط لازم براي ترشح (هورمون شادي) را شبيهسازي کند.
به علاوه، داشتن فعل و انفعالات با يک حيوان خانگي خونگرم و بازيگوش ميتواند ميزان هورمون کورتيزول را در بدن کاهش دهد؛ هورموني که به استرس و اضطراب مربوط است. و همين کار سبب افزايش آکسيتوسين ميشود _ يکجور هورمون طبيعي ديگر در بدن که سبب کاهش طبيعي استرس و به دنبال آن کاهش افسردگي ميشود. به همين دليل است که روشهاي درمانيِ وابسته به حيوانات ميتوانند تأثير شگرفي داشته باشند.
به همين منوال دانشمندان به دريافتن اطلاعات جديد پرداختند و متوجه شدند که نوازش يک حيوان ميتواند ميزان فشار خون شما را کاهش دهد. پس به همين سبب، بر روي کاهش استرس نيز تأثيرگذار است. تحقيقات بارها نشان دادهاند که داشتن يک سگ ميتواند به بچههاي بيشفعال يا تندمزاج و عصبي کمک کند.
در يک آزمايش روانشناسي جمعي، يک گروه از افراد بزرگسال که مشکل استرس و اضطراب فراگير داشتند، در محل آزمايش جمع شدند. از آنها خواسته شد تا يک خرگوش، يک لاکپشت و يک اسباب بازي را لمس و نوازش کنند. همانطور که انتظار ميرود، لمس و نوازش اسباب بازي هيچ تأثيري بر روي آنها نداشت. اما در عوض، نوازشِ يک خرگوش يا يک لاکپشت سببِ آزادشدنِ استرس و اضطرابشان شد. به علاوه، حتي کساني که علاقهاي به حيوانات نداشتند نيز از اين فوايد بهرهمند شدند.
ادامه مطلب را اينجا بخوانيد
آيا شما فکر ميکنيد که الگوي روابط در همه جا و هر زماني ثابت است؟ آيا اينگونه فکر ميکنيد که مهم نيست رابطه از کجا شروع شود؛ بالاخره به پايان ميرسد و در همان لحظه حس خيانت و سوءاستفاده از شما به پايان ميرسد؟ آيا رابطه شما با ديگران همانند رابطه شما با مادرتان است؟ چه بايد کرد؟ آيا شما براي هميشه در يک چرخه گير افتادهايد؟ پاسخ “نه” است. راهحل اين است که ببينيد در خود چه احساسي داريد.
من فکر نميکنم که دختراني که کمبود محبت دارند، قرباني هستند؛ اما بهعنوان افرادي که تواناييها و قدرت خود را درک نکردهاند و تمايلي به دانستن انگيزههاي ديگران ندارند و بهگونهاي رفتار ميکنند که به آنها خدمت نکنند و راه خود را کج ميکنند، نظر ديگري دارم.
اينها رفتارهاي مقابله با ناسازگاريهاست که ما از کودکي آنها را براي کاهش تعارض و دردي که حس ميکرديم، انجام ميداديم. اغلب اين رفتارها آگاهانه نيستند و ريشه در فرضياتي ناگفته دارند که در روابط خانوادگي وجود دارد و روانشناسان به آن “مدلهاي ذهني” ميگويند. سبک وابستگيهاي احساسي ما، بازتاب آن مدلهاي ذهني است که در شرايط استرسزا و پرتنش مديريت احساسات و واکنشها را ياد نگرفتهايم. از اين نقطه نظر، با شناخت سبکهاي وابستگي احساسي، ميتوان احساسات را تعديل وتنظيم کرد.
اگر شما وابستگيهاي احساسي امني داشته باشيد(مانند بزرگ شدن با عشق و محبت و حمايت پدر و مادر)، در دنيا با انعطافپذيري بيشتري زندگي ميکنيد و قادر به بازگشت از اشتباهاتتان و حرکت به سوي اهداف خود خواهيد بود. به خوبي درمورد خود و ديگران شناخت کسب ميکنيد. در زمانهاي پرتنش، وقتي شما نگران و تنها هستيد و ترس وجودتان را فرا ميگيرد، قادر خواهيد بود خود را آرام کنيد؛ زيرا لحظاتي را بهخاطر ميآوريد که مورد حمايت قرار گرفته بوديد. درمقابل، وابستگي احساسي ناامن، سه حالت مختلف خواهد داشت، که همهي آنها نتيجه بزرگ شدن با يک پرستار، يا کسي که شما را بدون عشق بزرگ کرده و يا کسي که باعث شده شما نسبت به خودتان احساس بدي داشته باشيد، است. نتيجه آن هم اين است که نميتوانيد در شرايط پرتنش، احساسات خود را مديريت کنيد.
اولين سبک وابستگيهاي احساسي ناامن، “نگران و مضطرب” است: چنين فردي واقعا خواستار عشق و حمايت است، اما بهشدت به رد شدن و نگرانيهاي درمورد آن، حساس است. اگر چنين شرايطي براي شما باشد، شما تمايل داريد روابط را درک کنيد، ولي زماني که احساس تهديد ميکنيد، زود عصباني ميشويد. گاهي شما بخاطرچنين شرايطي رابطه خود را خراب ميکنيد چون شما نميتوانيد نيازهاي خود را بدرستي بيان کنيد.
دومين سبک وابستگيهاي احساسي ناامن”بيتوجه اجتنابي” است: مهارتهاي مقابلهاي چنين فردي متفاوت است. بيتوجه اجتنابي از همان دوران کودکي شما را مستقل ميکند، طوري که نياز به روابط نزديک نداريد. شما روابط خود را با حفظ ديوارها اداره ميکنيد. هرگونه تهديدي براي کنترل کردن شما، بلافاصله از طرف شما مقابله خواهد شد(اغلب با خروج از رابطه). توجه داشته باشيد اين مکانيزم با اينکه باعث کاهش فضاي پرتنش ميشود اما شما را خوشحال نميکند؛ اما اين تنها راهي است که ميدانيد و تمايل داريد از سقوط دوري کنيد.
اما همه اجتنابها روابط را رد نميکنند. در ترس اجتنابي، افراد ميخواهند ارتباط نزديکي داشته باشند، اما بخاطر حس ترسي که دارند از جذابيتهاي آن ارتباط بهرهاي نميبرند. زيرا دختري که ميخواهد يک رابطه را شروع کند، وجود ترس و نگراني در رابطه برايش خوشايند نيست. اگر اين فرد شما باشيد، شما درمورد ديگران بهخوبي فکر ميکنيد و درک خوبي از آنها خواهيد داشت اما نسبت به خودتان شناخت و نظرات کمتري داريد و شما تمايل داريد که روابطتان به يک چارچوب قابل تعريف برسد.
زماني که شما به سبک وابستگي احساسي خودتان فکر ميکنيد، اين را هم در نظر داشته باشيد که ميتوانيد آنها را تغيير دهيد. شما بايد ببينيد که چگونه ميتوانيد در روابط به خوبي واکنش نشان دهيد و چگونه احساسات منفي و استرس را مديريت کنيد.
روانشناسي خانواده را کليک کنيد
بارها و بارها از من ميپرسند که حسادت غير منطقي را چگونه بايد تحت کنترل خودمان دربياوريم. به طور معمول، افراد متوجه ميشوند که احساس آنها هيچ دليل و يا هيچ مدرک موثقي را همراه خود ندارد، اما قادر با کنترل اين احساس نيستند. به علاوه، فرد معمولاً متوجه ميشود که اين احساس يک ذات خبيثتر از نفسِ خويش را نيز دارا است، اين ذات که شما حتي نميتوانيد با آن مخالفت کنيد و يا رهايش کنيد، حال آنکه از نتايج مخربش آگاهي داريد.
چنين رفتاري اصولاً همراه با سوالپيچ کردن افراطي همسر، شکاک بودن و همچنين تهمت زدن همراه است. بسياري از افراد از اينکه نميتوانند بدون هيچ مدرکي به همسر شکاک خود ثابت بکنند که واقعاً مشکلي وجود ندارد، نااميد ميشوند. اين مسئله تبديل به يک چرخ? رشد کننده از عصبانيت و خشم ميشود که بعدها، فرد شکاک از آن به عنوان برهاني براي صحتِ شک خود استفاده ميکند.
فردِ حسادتگر اغلب به سختي تلاش ميکند تا اين رفتار و اخلاقش را کنار بگذارد و اين ناتواني باعث ميشود که احساس بدبختي و بيچارگي به او دست بدهند. او باور دارد که اگر بتواند از هر راه ممکني شک خود را به مرحل? اثبات برساند، احساس بهتري خواهد داشت.
سفسطه و يا استدلال غلطي که در اين طرز فکر موج ميزند، اين است که اعتماد فرد مقابل ابداً قابل اثبات نيست؛ اما به راحتي قابل انکار است. يعني فرد ميتواند به راحتي و با هر حرفِ درست يا ندرستي قبول کند که فرد مقابلش در حال کار اشتباهي است، اما با هزار مورد مدرک موثق هم حاضر به باورِ بيگناهيِ وي نيست. توضيحِ اعتماد اين است که ما باور داشته باشيم که يک مسئله درست و صحيح ميباشد.
براي همين منظور، بدون هيچ مدرکي بر عليه اين ادعا، اگر ما خواستار يک رابط? رضايت بخش هستيم، بايد بدانيم که اعتماد به معشوقمان يک امر ضروري محسوب ميشود.
يکي از سختترين مسائلي که هميشه به آزار و اذيت بشر پرداخته، اين است که ما هيچوقت نميتوانيم به طور قطع و يقين مطمئن باشيم که يک امر صحيح است. ما اغلب از اينکه به يک نفر اعتماد کنيم ميترسيم، چرا که فکر ميکنيم نهايتاً به ما آسيب خواهند زد و يا نااميد خواهيم شد. براي همين منظور، خودمان را دچار هزارن فراز و نشيب مختلف ميکنيم تا خودمان را از درد و رنج و فقدانِ احتمالي دور نگه داريم. اما جالب است که با تلاش براي محافظت از خودمان، دقيقاً خودمان را به چاهِ بلايا مياندازيم. به عبارت ديگر، زني که به شدت شوهر خود را زير نظر دارد و از اينکه به او اعتماد کند واهمه دارد، با همين بي اعتمادي و شکاکي، ازدواج خود را از هم ميپاشاند. به عنوان يک نتيجهگيريِ کلي، او خودش را دچار همان درد و فقداني ميکند که سعي داشت از خودش را از آنها دور کند.
براي کسي که ميخواهد نحوه ي کنترلِ حسادت غير منطقياش را بياموزد، قدم اول اين است که بداند دقيقاً چه چيزهايي ميتوانند سببِ به وجود آمدن اين طرز تفکر شوند. اغلب اين چنين است که يک فردِ مستعد براي شک و حسادت غير منطقي احتمالاً مشکلاتي از قبيل احترام به نفسِ پايين، احساس ناامني، ترس از آسيبپذيري و يا ترس از ترک شدن را دارد.
کسي که احترام به نفسِ پاييني دارد ممکن است احساس کند که لياقت دوست داشته شدن را ندارند، يا اينکه نميتواند باور کند که ممکن است همسرش آنقدر او را دوست داشته باشد که هميشه پايبند به او و عشقش بماند. احتمالاً اين احساسات ريشه در نوعي سوءاستفاده در گذشت? شخص و روابط گذشت? شخص دارند که باعث شدهاند حالا و در لحظ? اکنون، فرد حس کند که غير قابل دوست داشتن است.
براي مثال، اگر به يک نوجوان گفته شود که: (اگر توهم کمي شبيه به برادرت بودي ميتوانستي يک دوست دختر داشته باشي) اين باور در او شکل ميگيرد که حتماً مشکل خاصي در او وجود دارد. بسياري از اوقات ما پيامهايي از اين قبيل _ گاه زيرکانه و غير قابل تشخيص و گاه بسيار واضح _ را دريافت ميکنيم که ميتواند در فرآيند رشد، باورهاي ما را راجع به خودمان شکل دهد.
احساس ناامني نيز ممکن است ريشه در کمبودِ احترام به نفس داشته، و يا مربوط به شرايطي شود که در آن، فرد در گذشته ضرب? روحي خورده باشد. همين نتيجه و احتمالات براي ترس از ترک شدن نيز صدق ميکنند. وقتي که ما فقدان عظيمي را تجربه کرده باشيم در حالي که شانسِ تصحيح آن را نداريم، آن زمان است که يک نوع ترس گسترده و يا واکنش اجتنابي را در شرايط مشابه براي خودمان پيش ميگيريم. اگرچه، همانطور که قبلتر نيز توضيح داديم، اين اجتناب ممکن است که ترس از ترک شدنِ ما را به ورط? حقيقت بکشاند.
براي يافتن مسير زندگي درست با ما همراه شويد
سايت دانشگاه زندگي همراه شماست
درباره این سایت