بارها و بارها از من ميپرسند که حسادت غير منطقي را چگونه بايد تحت کنترل خودمان دربياوريم. به طور معمول، افراد متوجه ميشوند که احساس آنها هيچ دليل و يا هيچ مدرک موثقي را همراه خود ندارد، اما قادر با کنترل اين احساس نيستند. به علاوه، فرد معمولاً متوجه ميشود که اين احساس يک ذات خبيثتر از نفسِ خويش را نيز دارا است، اين ذات که شما حتي نميتوانيد با آن مخالفت کنيد و يا رهايش کنيد، حال آنکه از نتايج مخربش آگاهي داريد.
چنين رفتاري اصولاً همراه با سوالپيچ کردن افراطي همسر، شکاک بودن و همچنين تهمت زدن همراه است. بسياري از افراد از اينکه نميتوانند بدون هيچ مدرکي به همسر شکاک خود ثابت بکنند که واقعاً مشکلي وجود ندارد، نااميد ميشوند. اين مسئله تبديل به يک چرخ? رشد کننده از عصبانيت و خشم ميشود که بعدها، فرد شکاک از آن به عنوان برهاني براي صحتِ شک خود استفاده ميکند.
فردِ حسادتگر اغلب به سختي تلاش ميکند تا اين رفتار و اخلاقش را کنار بگذارد و اين ناتواني باعث ميشود که احساس بدبختي و بيچارگي به او دست بدهند. او باور دارد که اگر بتواند از هر راه ممکني شک خود را به مرحل? اثبات برساند، احساس بهتري خواهد داشت.
سفسطه و يا استدلال غلطي که در اين طرز فکر موج ميزند، اين است که اعتماد فرد مقابل ابداً قابل اثبات نيست؛ اما به راحتي قابل انکار است. يعني فرد ميتواند به راحتي و با هر حرفِ درست يا ندرستي قبول کند که فرد مقابلش در حال کار اشتباهي است، اما با هزار مورد مدرک موثق هم حاضر به باورِ بيگناهيِ وي نيست. توضيحِ اعتماد اين است که ما باور داشته باشيم که يک مسئله درست و صحيح ميباشد.
براي همين منظور، بدون هيچ مدرکي بر عليه اين ادعا، اگر ما خواستار يک رابط? رضايت بخش هستيم، بايد بدانيم که اعتماد به معشوقمان يک امر ضروري محسوب ميشود.
يکي از سختترين مسائلي که هميشه به آزار و اذيت بشر پرداخته، اين است که ما هيچوقت نميتوانيم به طور قطع و يقين مطمئن باشيم که يک امر صحيح است. ما اغلب از اينکه به يک نفر اعتماد کنيم ميترسيم، چرا که فکر ميکنيم نهايتاً به ما آسيب خواهند زد و يا نااميد خواهيم شد. براي همين منظور، خودمان را دچار هزارن فراز و نشيب مختلف ميکنيم تا خودمان را از درد و رنج و فقدانِ احتمالي دور نگه داريم. اما جالب است که با تلاش براي محافظت از خودمان، دقيقاً خودمان را به چاهِ بلايا مياندازيم. به عبارت ديگر، زني که به شدت شوهر خود را زير نظر دارد و از اينکه به او اعتماد کند واهمه دارد، با همين بي اعتمادي و شکاکي، ازدواج خود را از هم ميپاشاند. به عنوان يک نتيجهگيريِ کلي، او خودش را دچار همان درد و فقداني ميکند که سعي داشت از خودش را از آنها دور کند.
براي کسي که ميخواهد نحوه ي کنترلِ حسادت غير منطقياش را بياموزد، قدم اول اين است که بداند دقيقاً چه چيزهايي ميتوانند سببِ به وجود آمدن اين طرز تفکر شوند. اغلب اين چنين است که يک فردِ مستعد براي شک و حسادت غير منطقي احتمالاً مشکلاتي از قبيل احترام به نفسِ پايين، احساس ناامني، ترس از آسيبپذيري و يا ترس از ترک شدن را دارد.
کسي که احترام به نفسِ پاييني دارد ممکن است احساس کند که لياقت دوست داشته شدن را ندارند، يا اينکه نميتواند باور کند که ممکن است همسرش آنقدر او را دوست داشته باشد که هميشه پايبند به او و عشقش بماند. احتمالاً اين احساسات ريشه در نوعي سوءاستفاده در گذشت? شخص و روابط گذشت? شخص دارند که باعث شدهاند حالا و در لحظ? اکنون، فرد حس کند که غير قابل دوست داشتن است.
براي مثال، اگر به يک نوجوان گفته شود که: (اگر توهم کمي شبيه به برادرت بودي ميتوانستي يک دوست دختر داشته باشي) اين باور در او شکل ميگيرد که حتماً مشکل خاصي در او وجود دارد. بسياري از اوقات ما پيامهايي از اين قبيل _ گاه زيرکانه و غير قابل تشخيص و گاه بسيار واضح _ را دريافت ميکنيم که ميتواند در فرآيند رشد، باورهاي ما را راجع به خودمان شکل دهد.
احساس ناامني نيز ممکن است ريشه در کمبودِ احترام به نفس داشته، و يا مربوط به شرايطي شود که در آن، فرد در گذشته ضرب? روحي خورده باشد. همين نتيجه و احتمالات براي ترس از ترک شدن نيز صدق ميکنند. وقتي که ما فقدان عظيمي را تجربه کرده باشيم در حالي که شانسِ تصحيح آن را نداريم، آن زمان است که يک نوع ترس گسترده و يا واکنش اجتنابي را در شرايط مشابه براي خودمان پيش ميگيريم. اگرچه، همانطور که قبلتر نيز توضيح داديم، اين اجتناب ممکن است که ترس از ترک شدنِ ما را به ورط? حقيقت بکشاند.
براي يافتن مسير زندگي درست با ما همراه شويد
سايت دانشگاه زندگي همراه شماست
درباره این سایت